با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Bury

ˈberi ˈberi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    buried
  • شکل سوم:

    buried
  • سوم‌شخص مفرد:

    buries
  • وجه وصفی حال:

    burying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
به خاک سپردن، دفن کردن، از نظر پوشاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- My parents are buried in San Diego.
- پدر و مادرم در ساندیگو دفن شده‌اند.
- buried corpses
- اجساد مدفون
- He will be buried tomorrow.
- فردا او را به خاک خواهند سپرد.
- Our dog buried all the bones.
- سگ ما همه‌ی استخوان‌ها را چال کرد.
- She had buried the gun under a pile of paper.
- هفت‌تیر را زیر توده‌ای از کاغذ پنهان کرده بود.
- The flowers were buried under a layer of leaves.
- گل‌ها زیر لایه‌ای از برگ مستور شده بودند.
- She buried her face in her hands.
- صورت خود را با دستانش پوشاند.
- They decided to bury their feud.
- آنان تصمیم گرفتند که دشمنی خود را کنار بگذارند.
- to bury oneself in work
- خود را غرق کار کردن
- I was always buried in my book.
- همیشه سرم توی کتابم بود.
- Buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting.
- شرح ملاقات آن‌ها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.
- The bullet had buried itself in the tree.
- گلوله در درخت فرو رفته بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bury

  1. verb lay to rest after death
    Synonyms: consign to grave, cover up, deposit, embalm, ensepulcher, enshrine, entomb, hold last rites for, hold services for, inearth, inhume, inter, inurn, lay out, mummify, plant, put away, put six feet under, sepulcher, sepulture, tomb
    Antonyms: dig out, disinter, uncover
  2. verb conceal, cover
    Synonyms: cache, cover up, ensconce, enshroud, hide, occult, plant, screen, secrete, shroud, stash, stow away
    Antonyms: dig out, reveal, uncover
  3. verb plant in ground
    Synonyms: drive in, embed, engulf, implant, sink, submerge
    Antonyms: dig out
  4. verb engross oneself
    Synonyms: absorb, concentrate, engage, immerse, interest, occupy, rivet, throw oneself into

Phrasal verbs

  • bury away

    پنهان کردن، قایم کردن یا شدن

  • bury oneself in

    جایگزین شدن، خود را دفن کردن در

Collocations

لغات هم‌خانواده bury

ارجاع به لغت bury

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bury» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bury

لغات نزدیک bury

پیشنهاد بهبود معانی