گذشتهی ساده:
buriedشکل سوم:
buriedسومشخص مفرد:
buriesوجه وصفی حال:
buryingبه خاک سپردن، دفن کردن، از نظر پوشاندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My parents are buried in San Diego.
پدر و مادرم در ساندیگو دفن شدهاند.
buried corpses
اجساد مدفون
He will be buried tomorrow.
فردا او را به خاک خواهند سپرد.
Our dog buried all the bones.
سگ ما همهی استخوانها را چال کرد.
She had buried the gun under a pile of paper.
هفتتیر را زیر تودهای از کاغذ پنهان کرده بود.
The flowers were buried under a layer of leaves.
گلها زیر لایهای از برگ مستور شده بودند.
She buried her face in her hands.
صورت خود را با دستانش پوشاند.
They decided to bury their feud.
آنان تصمیم گرفتند که دشمنی خود را کنار بگذارند.
to bury oneself in work
خود را غرق کار کردن
I was always buried in my book.
همیشه سرم توی کتابم بود.
Buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting.
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.
The bullet had buried itself in the tree.
گلوله در درخت فرو رفته بود.
پنهان کردن، قایم کردن یا شدن
جایگزین شدن، خود را دفن کردن در
زنده به گور شدن، زیر آوار ماندن
آرامگاه، محل خاکسپاری، مدفن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bury» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bury