گذشتهی ساده:
immersedشکل سوم:
immersedسومشخص مفرد:
immersesوجه وصفی حال:
immersingفرو بردن، زیر آب کردن، پوشاندن، غوطه دادن، غسل ارتماسی دادن (برای تعمید)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Immerse the cotton in alcohol and then rub it on your finger.
پنبه را کاملاً در الکل فرو کن؛ سپس آنرا روی انگشتت بمال.
Before immersing the baby, test the water's temperature.
پیش از قرار دادن کودک در آب دمای آن را اندازه بگیر.
Fossils immersed in sandstone.
سنگوارههایی که در ماسه سنگ مدفون هستند.
The lower end of the cuttings should be immersed in moist sand.
ته جوانهها را باید در شن نمناک فرو کرد.
He immerses himself completely in his work.
او خود را کاملاً غرق در کار میکند.
She was immersed in thought.
او به فکر فرو رفته بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «immerse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immerse