فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Immerse

ɪˈmɜrːs ɪˈmɜːs

گذشته‌ی ساده:

immersed

شکل سوم:

immersed

سوم‌شخص مفرد:

immerses

وجه وصفی حال:

immersing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

فرو بردن، زیر آب کردن، پوشاندن، غوطه دادن، غسل ارتماسی دادن (برای تعمید)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Immerse the cotton in alcohol and then rub it on your finger.

پنبه را کاملاً در الکل فرو کن؛ سپس آن‌را روی انگشتت بمال.

Before immersing the baby, test the water's temperature.

پیش از قرار دادن کودک در آب دمای آن را اندازه بگیر.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Fossils immersed in sandstone.

سنگواره‌هایی که در ماسه سنگ مدفون هستند.

The lower end of the cuttings should be immersed in moist sand.

ته جوانه‌ها را باید در شن نمناک فرو کرد.

He immerses himself completely in his work.

او خود را کاملاً غرق در کار می‌کند.

She was immersed in thought.

او به فکر فرو رفته بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immerse

  1. verb submerge in liquid
    Synonyms:
    dip dunk douse soak plunge submerge drench steep saturate sink duck baptize christen merge submerse bathe sprinkle souse slop asperse bury drown
    Antonyms:
    dry retrieve
  1. verb become deeply involved
    Synonyms:
    involve engage occupy interest absorb engross busy take up soak
    Antonyms:
    ignore neglect disinvolve

ارجاع به لغت immerse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immerse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immerse

لغات نزدیک immerse

پیشنهاد بهبود معانی