فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dunk

dʌŋk dʌŋk

معنی و نمونه‌جمله

adverb

در مایع فرو کردن (هنگام خوردن)، غوطه دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He dunked his bread in yogurt and ate it.

او نان خود را در ماست می‌زد و می‌خورد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dunk

  1. verb dip in liquid
    Synonyms:
    soak immerse submerge dip douse saturate duck souse sop submerse

ارجاع به لغت dunk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dunk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dunk

لغات نزدیک dunk

پیشنهاد بهبود معانی