امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sop

sɑːp sɒp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sopped
  • شکل سوم:

    sopped
  • سوم‌شخص مفرد:

    sops
  • وجه وصفی حال:

    sopping
  • شکل جمع:

    sops

توضیحات

SOP در معنای دوم مخفف لغت standard operating procedure است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
دل‌خوش‌کنک (چیزی کم‌اهمیت یا کم‌ارزش که برای دلجویی یا جلوگیری از شکایت داده می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Salary increases were offered as a sop to the striking teachers.
- به‌عنوان دل‌خوش‌کنک به معلمان اعتصابی اضافه حقوق پیشنهاد شد.
- The politician's promises were seen as nothing more than a sop to the voters.
- وعده‌های این سیاست‌مدار چیزی بیش از دل‌خوش‌کنک به رأی‌دهندگان تلقی نمی‌شد.
abbreviation noun countable uncountable
رویه‌ی استاندارد عملیاتی
- The team should review and update the SOP.
- تیم باید رویه‌ی استاندارد عملیاتی را بررسی و به‌روز کند.
- Before starting any new project, it is important to review the SOP.
- پیش از شروع هر پروژه‌ی جدید، بررسی رویه‌ی استاندارد عملیاتی مهم است.
noun
غذا و آشپزی تلیت، ترید link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده
- She enjoyed her bread sop in the savory broth.
- او از تلیت نان خود در آبگوشت خوش‌طعم لذت برد.
- She enjoyed the savory sop.
- او از ترید خوش‌طعم لذت برد.
verb - transitive
غذا و آشپزی تلیت کردن، ترید کردن
- The bread was sopped in the flavorful sauce.
- نان در سس خوش‌طعم تلیت کرد.
- She decided to sop the bread in the delicious soup.
- تصمیم گرفت نان را در آبگوش خوشمزه ترید کند.
verb - transitive
خیساندن، خیس کردن
- The rain continued to sop the ground.
- باران همچنان زمین را خیس می‌کرد.
- She sopped her shirt.
- پیراهنش را خیساند.
verb - transitive
پاک کردن (مایعات) (معمولاً با up می‌آید)
- She used a damp cloth to sop up the spilled milk on the kitchen floor.
- از پارچه‌ی مرطوب برای پاک کردن شیر ریخته‌شده روی کف آشپزخانه استفاده کرد.
- He grabbed a sponge and began to sop up the spilled juice on the table.
- اسفنجی را برداشت و شروع به پاک کردن آب ریخته‌شده روی میز کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sop

  1. verb To make thoroughly wet
    Synonyms:
    douse drench soak saturate wet souse absorb bribe dip soak through sodden dunk milksop dowse steep weakling
  1. noun Piece of solid food for dipping in a liquid
    Synonyms:
    sops
  1. noun A prescribed procedure to be followed routinely
    Synonyms:
    standing operating procedure standard operating procedure standard procedure

ارجاع به لغت sop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sop

لغات نزدیک sop

پیشنهاد بهبود معانی