فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sop

sɑːp sɒp

گذشته‌ی ساده:

sopped

شکل سوم:

sopped

سوم‌شخص مفرد:

sops

وجه وصفی حال:

sopping

شکل جمع:

sops

توضیحات:

SOP در معنای دوم مخفف لغت standard operating procedure است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

دل‌خوش‌کنک (چیزی کم‌اهمیت یا کم‌ارزش که برای دلجویی یا جلوگیری از شکایت داده می‌شود)

Salary increases were offered as a sop to the striking teachers.

به‌عنوان دل‌خوش‌کنک به معلمان اعتصابی اضافه حقوق پیشنهاد شد.

The politician's promises were seen as nothing more than a sop to the voters.

وعده‌های این سیاست‌مدار چیزی بیش از دل‌خوش‌کنک به رأی‌دهندگان تلقی نمی‌شد.

abbreviation noun countable uncountable

رویه‌ی استاندارد عملیاتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The team should review and update the SOP.

تیم باید رویه‌ی استاندارد عملیاتی را بررسی و به‌روز کند.

Before starting any new project, it is important to review the SOP.

پیش از شروع هر پروژه‌ی جدید، بررسی رویه‌ی استاندارد عملیاتی مهم است.

noun

غذا و آشپزی تلیت، ترید

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

She enjoyed her bread sop in the savory broth.

او از تلیت نان خود در آبگوشت خوش‌طعم لذت برد.

She enjoyed the savory sop.

او از ترید خوش‌طعم لذت برد.

verb - transitive

غذا و آشپزی تلیت کردن، ترید کردن

The bread was sopped in the flavorful sauce.

نان در سس خوش‌طعم تلیت کرد.

She decided to sop the bread in the delicious soup.

تصمیم گرفت نان را در آبگوش خوشمزه ترید کند.

verb - transitive

خیساندن، خیس کردن

The rain continued to sop the ground.

باران همچنان زمین را خیس می‌کرد.

She sopped her shirt.

پیراهنش را خیساند.

verb - transitive

پاک کردن (مایعات) (معمولاً با up می‌آید)

She used a damp cloth to sop up the spilled milk on the kitchen floor.

از پارچه‌ی مرطوب برای پاک کردن شیر ریخته‌شده روی کف آشپزخانه استفاده کرد.

He grabbed a sponge and began to sop up the spilled juice on the table.

اسفنجی را برداشت و شروع به پاک کردن آب ریخته‌شده روی میز کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sop

  1. verb to make thoroughly wet
    Synonyms:
    wet soak saturate drench douse dip steep dunk souse soak through sodden absorb bribe weakling milksop dowse
  1. noun piece of solid food for dipping in a liquid
    Synonyms:
    sops
  1. noun a prescribed procedure to be followed routinely
    Synonyms:
    standard procedure standard operating procedure standing operating procedure

ارجاع به لغت sop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sop

لغات نزدیک sop

پیشنهاد بهبود معانی