آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ خرداد ۱۴۰۳

    Sop

    sɑːp sɒp

    گذشته‌ی ساده:

    sopped

    شکل سوم:

    sopped

    سوم‌شخص مفرد:

    sops

    وجه وصفی حال:

    sopping

    شکل جمع:

    sops

    توضیحات:

    SOP در معنای دوم مخفف لغت standard operating procedure است.

    معنی sop | جمله با sop

    noun countable

    دل‌خوش‌کنک (چیزی کم‌اهمیت یا کم‌ارزش که برای دلجویی یا جلوگیری از شکایت داده می‌شود)

    Salary increases were offered as a sop to the striking teachers.

    به‌عنوان دل‌خوش‌کنک به معلمان اعتصابی اضافه حقوق پیشنهاد شد.

    The politician's promises were seen as nothing more than a sop to the voters.

    وعده‌های این سیاست‌مدار چیزی بیش از دل‌خوش‌کنک به رأی‌دهندگان تلقی نمی‌شد.

    abbreviation noun countable uncountable

    رویه‌ی استاندارد عملیاتی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The team should review and update the SOP.

    تیم باید رویه‌ی استاندارد عملیاتی را بررسی و به‌روز کند.

    Before starting any new project, it is important to review the SOP.

    پیش از شروع هر پروژه‌ی جدید، بررسی رویه‌ی استاندارد عملیاتی مهم است.

    noun

    غذا و آشپزی تلیت، ترید

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    She enjoyed her bread sop in the savory broth.

    او از تلیت نان خود در آبگوشت خوش‌طعم لذت برد.

    She enjoyed the savory sop.

    او از ترید خوش‌طعم لذت برد.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی تلیت کردن، ترید کردن

    The bread was sopped in the flavorful sauce.

    نان در سس خوش‌طعم تلیت کرد.

    She decided to sop the bread in the delicious soup.

    تصمیم گرفت نان را در آبگوش خوشمزه ترید کند.

    verb - transitive

    خیساندن، خیس کردن

    The rain continued to sop the ground.

    باران همچنان زمین را خیس می‌کرد.

    She sopped her shirt.

    پیراهنش را خیساند.

    verb - transitive

    پاک کردن (مایعات) (معمولاً با up می‌آید)

    She used a damp cloth to sop up the spilled milk on the kitchen floor.

    از پارچه‌ی مرطوب برای پاک کردن شیر ریخته‌شده روی کف آشپزخانه استفاده کرد.

    He grabbed a sponge and began to sop up the spilled juice on the table.

    اسفنجی را برداشت و شروع به پاک کردن آب ریخته‌شده روی میز کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد sop

    1. verb to make thoroughly wet
      Synonyms:
      wet soak saturate drench douse dip steep dunk souse soak through sodden absorb bribe weakling milksop dowse
    1. noun piece of solid food for dipping in a liquid
      Synonyms:
      sops
    1. noun a prescribed procedure to be followed routinely
      Synonyms:
      standard procedure standard operating procedure standing operating procedure

    سوال‌های رایج sop

    گذشته‌ی ساده sop چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده sop در زبان انگلیسی sopped است.

    شکل سوم sop چی میشه؟

    شکل سوم sop در زبان انگلیسی sopped است.

    شکل جمع sop چی میشه؟

    شکل جمع sop در زبان انگلیسی sops است.

    وجه وصفی حال sop چی میشه؟

    وجه وصفی حال sop در زبان انگلیسی sopping است.

    سوم‌شخص مفرد sop چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد sop در زبان انگلیسی sops است.

    ارجاع به لغت sop

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sop

    لغات نزدیک sop

    • - soothsaying
    • - sooty
    • - sop
    • - soph
    • - sophia
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.