گذشتهی ساده:
dippedشکل سوم:
dippedسومشخص مفرد:
dipsوجه وصفی حال:
dippingشکل جمع:
dipsشیب، غوطه دادن، تعمید دادن، غوطهور شدن، پایین آمدن، سرازیری، جیببر، فرورفتگی، غسل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I dipped my hands in the cool water.
دستان خود را در آب خنک فرو کردم.
The sound of oars dipping rhythmically.
صدای پاروها که به طور موزونی در آب فرو میرفت.
The wind caused the branches to dip in and out of the water.
باد موجب شد که شاخهها مرتباً در آب فرو بروند و در بیایند.
You can dip wool in any color.
شما میتوانید پشم را به هر رنگی رنگرزی کنید.
a sheep dip
تانک گندزدایی گوسفند
I had to dip into my savings.
مجبور شدم به پساندازم دست بزنم.
The cook dipped the soup from the pot.
آشپز (با ملاقه) آبگوشت را از دیگ کشید.
to dip the flag in a parade
در رژه پرچم را نیمهافراشته کردن
To enter the cave, he had to dip his head.
مجبور شد برای وارد شدن به غار سر خود را فرود بیاورد.
The sun dipped into the sea.
خورشید در دریا فرو رفت.
Our sales dipped in May.
در ماه مه فروش ما کم شد.
Suddenly, the road dipped left.
ناگهان جاده به سوی چپ شیب پیدا کرد.
The road was full of dips and curves.
جاده پر از پیچ و خم و شیب بود.
This book should be dipped into rather than read from cover to cover.
این کتاب را باید جسته و گریخته خواند، نه از اول تا آخر.
The plane dipped to drop its bombs.
هواپیما برای انداختن بمبهایش شیرجه رفت.
He went to the pool for a quick dip.
او برای آبتنی مختصری به استخر رفت.
A dip for potato chips.
سس برای آن که سیبزمینی سرخکرده در آن فرو برده شود.
He kept dipping his hands into his pockets.
او مرتباً دستهایش را در جیب میکرد.
The food is ready, dip in!
خوراک حاضر است، بفرمایید!
dip into a pocket (or savings, purse, etc.)
مرتب دست کردن توی جیب (یا برداشتن از پسانداز و کیف پول و غیره)
بفرمایید بخورید!، سهیم شوید!، سهم خود را بردار!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dip