با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Concoction

kənˈkɑːkʃn kənˈkɒkʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    concoctions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
ترکیب، معجون، مخلوط، آمیزه، برساخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His smoothie was a delicious concoction of fruits and yogurt.
- اسموتی او معجون خوشمزه‌ای از میوه‌ها و ماست بود.
- They mixed a concoction of herbs to remedy her cold.
- آن‌ها ترکیبی از گیاهان را با هم مخلوط کردند تا سرماخوردگی او را درمان کنند.
- He described his drink as a delightful concoction of fruits and spices.
- او نوشیدنی خود را آمیزه‌ای لذت‌بخش از میوه‌ها و ادویه‌ها توصیف کرد.
noun countable
ماجرای ساختگی، قصه‌ی من‌درآوردی
- His story is an improbable concoction.
- داستان او، یک قصه‌ی من‌درآوردی غیرممکن است.
- Her excuse for not finishing her homework was a concoction.
- بهانه‌ی او برای تمام نکردن تکالیفش یک ماجرای ساختگی بود.
- Mehdi made up a concoction about why he was late to school.
- مهدی در مورد دلیل دیر آمدنش به مدرسه، قصه‌ای من‌در‌آوردی ساخت.
noun countable
لباس پرزرق‌وبرق (ترکیبی اجق‌وجق و پرزرق‌وبرق از لباس‌های مختلف)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concoction

  1. noun a mixture of various ingredients or elements
    Synonyms: creation, blend, brew, combination, compound, contrivance, intention, medley, mixture, plan, preparation, project, solution
  2. noun an elaborate story, especially a fabricated one
    Synonyms: fabrication, falsification
  3. noun an elaborate or showy garment or hat

ارجاع به لغت concoction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concoction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concoction

لغات نزدیک concoction

پیشنهاد بهبود معانی