آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ مهر ۱۴۰۴

    Compound

    ˈkɑːmpaʊnd kəmˈpaʊnd ˈkɒmpaʊnd kəmˈpaʊnd

    گذشته‌ی ساده:

    compounded

    شکل سوم:

    compounded

    سوم‌شخص مفرد:

    compounds

    وجه وصفی حال:

    compounding

    شکل جمع:

    compounds

    معنی compound | جمله با compound

    noun countable

    شیمی ترکیب شیمیایی، ماده‌ی مرکب، ماده‌ی شیمیایی ترکیبی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

    مشاهده

    Scientists discovered a compound that glows in the dark.

    دانشمندان، ترکیب شیمیایی‌ای کشف کردند که در تاریکی می‌درخشد.

    Water is a simple compound made from hydrogen and oxygen.

    آب، ترکیبی ساده است که از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a chemical compound

    ترکیب شیمیایی

    noun countable formal

    ترکیب، آمیزه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The dish is a compound of spices from different regions.

    این غذا ترکیبی از ادویه‌های مناطق مختلف است.

    The painting is a compound of several styles, making it unique.

    این نقاشی آمیزه‌ای از چند سبک است که آن را منحصربه‌فرد می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a compound of nationalism and expansionism

    آمیزه‌ای از میهن‌دوستی و توسعه‌طلبی

    noun countable

    زبان‌شناسی کلمه‌ی مرکب، واژه‌ی ترکیبی

    ‘Toothpaste’ is a common compound that we use every day.

    «Toothpaste» واژه‌ی مرکب رایجی است که هر روز استفاده می‌کنیم.

    Many new compounds are created in technology and science terms.

    بسیاری از واژه‌های ترکیبی جدید در اصطلاحات فناوری و علوم ایجاد می‌شوند.

    noun countable

    محوطه‌ی بسته، مجموعه‌ی محصور، کمپ

    The prison compound was surrounded by barbed wire.

    محوطه‌ی زندان با سیم خاردار محصور شده بود.

    They built a residential compound with several houses and a park.

    آن‌ها مجموعه‌‌ای مسکونی با چند خانه و یک پارک ساختند.

    verb - transitive

    تشدید کردن، بدتر کردن، پیچیده‌تر کردن، شدت بخشیدن

    He compounded his misfortune by losing his car key.

    با گم کردن کلید ماشین، بدبیاری خود را تشدید کرد.

    Her headache was compounded by the loud music at the party.

    سردرد او با موسیقی بلند مهمانی، شدت یافت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to compound a problem

    مسئله‌ای را بدتر کردن

    verb - transitive

    ترکیب کردن، مخلوط کردن، آمیختن

    Scientists compounded several solutions to test their chemical reactions.

    دانشمندان چند محلول را ترکیب کردند تا واکنش‌های شیمیایی آن‌ها را آزمایش کنند.

    The chef compounded different spices to create a unique flavor.

    سرآشپز ادویه‌های مختلف را مخلوط کرد تا طعمی منحصربه‌فرد بسازد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to compound various elements

    عوامل مختلف را با هم ترکیب کردن

    adjective

    مرکب، چندبخشی، ترکیبی

    A butterfly has compound eyes.

    پروانه دارای چشمان مرکب است.

    The bridge is a compound structure of steel and concrete.

    این پل سازه‌ای ترکیبی از فولاد و بتن است.

    adjective

    اقتصاد مرکب (مربوط به سودی که هم روی مبلغ اصلی و هم روی سودهای جمع‌شده‌ی قبلی محاسبه می‌شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    Compound interest allows your savings to grow faster over time.

    سود مرکب به پس‌انداز شما اجازه می‌دهد که با گذشت زمان سریع‌تر رشد کند.

    By reinvesting the earnings, the effect of compound interest becomes more significant.

    با سرمایه‌گذاری مجدد درآمدها، اثر سود مرکب قابل توجه‌تر می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    compounded interest

    بهره‌ی مرکب، ربح مرکب

    Interest is compounded semiannually.

    بهره‌ی مرکب هر سال دو بار محاسبه می‌شود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد compound

    1. noun combination, mixture
      Synonyms:
      combination mixture blend union composite composition synthesis combo amalgamation fusion aggregate mixture stew medley mishmash soup goulash alloy compost conglomerate admixture amalgam commixture
    1. verb mix, combine
      Synonyms:
      mix combine mingle blend unite join connect couple fuse link associate synthesize make up intermingle commingle coalesce commix meld admix amalgamate concoct bracket immix coagment
      Antonyms:
      separate divide unmix
    1. verb make difficult; complicate
      Synonyms:
      worsen aggravate confuse intensify exacerbate heighten add to augment multiply extend make complex make intricate magnify confound
      Antonyms:
      better make easy uncomplicate

    Collocations

    be compounded of

    مرکب بودن از، متشکل بودن از، هم‌نهاد بودن

    Idioms

    compound a felony (or crime)

    حق‌السکوت گرفتن، (در مقابل رشوه) از تعقیب قانونی صرف‌نظر کردن

    سوال‌های رایج compound

    گذشته‌ی ساده compound چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده compound در زبان انگلیسی compounded است.

    شکل سوم compound چی میشه؟

    شکل سوم compound در زبان انگلیسی compounded است.

    شکل جمع compound چی میشه؟

    شکل جمع compound در زبان انگلیسی compounds است.

    وجه وصفی حال compound چی میشه؟

    وجه وصفی حال compound در زبان انگلیسی compounding است.

    سوم‌شخص مفرد compound چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد compound در زبان انگلیسی compounds است.

    ارجاع به لغت compound

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «compound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compound

    لغات نزدیک compound

    • - compotator
    • - compote
    • - compound
    • - compound a felony (or crime)
    • - compound animal
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.