با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Extend

ɪkˈstend ɪkˈstend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    extended
  • شکل سوم:

    extended
  • سوم‌شخص مفرد:

    extends
  • وجه وصفی حال:

    extending

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
دراز کردن، طول دادن، رساندن، ادامه دادن، تمدید کردن، منبسط کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Exercise can extend one's life.
- ورزش می تواند عمر را طولانی کند.
- Darius extended the country's frontiers.
- داریوش مرزهای کشور را بسط داد.
- The street now extends three kilometers beyond the station.
- خیابان اکنون تا سه کیلومتر فراتر از ایستگاه ادامه دارد.
- He extended his arm toward me.
- او دست خود را به سوی من دراز کرد.
- They are going to extend the airport's runways.
- خیال دارند باندهای فرودگاه را طولانی‌تر کنند.
- Her visa was extended.
- ویزای او تمدید شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
توسعه دادن، بسط دادن، عمومیت دادن
- The Congress extended the law to cover all states.
- کنگره آن قانون را به کلیه‌ی ایالات تعمیم داد.
- the tradition of extending asylum to refugees
- سنت پناه دادن به مهاجران
- The government decided to extend aid to those in need.
- دولت بر آن شد که به نیازمندان کمک کند.
- Team members were asked to extend themselves.
- از بازیکنان تیم خواسته شد که بیشترین سعی خود را بکنند.
verb - intransitive
توسعه یافتن، بسط یافتن
- The Iranian Empire extended over a large area.
- امپراطوری ایران نواحی بزرگی را در بر می‌گرفت.
- Corruption had extended into every aspect of their lives.
- فساد به کلیه‌ی جنبه‌های زندگی آن‌ها رخنه کرده بود.
- Chalk boulders extending from the cliffs.
- سنگ‌های گچی که از میان صخره‌ها سر برافراشته بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد extend

  1. verb make larger, longer
    Synonyms: add to, aggrandize, amplify, augment, beef up, boost, broaden, carry on, continue, crane, develop, dilate, drag one’s feet, drag out, draw, draw out, elongate, enhance, enlarge, expand, fan out, go on, heighten, increase, last, lengthen, let out, magnify, mantle, multiply, open, pad, prolong, prolongate, protract, run on, spin out, spread, spread out, stall, stretch, string out, supplement, take, unfold, unfurl, unroll, widen
    Antonyms: abridge, condense, contract, curtail, cut, decrease, lessen, lower, shorten, shrink
  2. verb offer
    Synonyms: accord, advance, allocate, allot, award, bestow, bring forward, confer, donate, give, grant, hold out, impart, place at disposal, pose, present, proffer, put forth, put forward, reach out, stretch out, submit, tender, yield
    Antonyms: hold, keep, maintain, take back

ارجاع به لغت extend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/extend

لغات نزدیک extend

پیشنهاد بهبود معانی