فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Broaden

ˈbrɒːdn ˈbrɔːdn

گذشته‌ی ساده:

broadened

شکل سوم:

broadened

سوم‌شخص مفرد:

broadens

وجه وصفی حال:

broadening

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

پهن کردن، وسیع کردن، منتشر کردن، عریض کردن، گسترش دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

They are broadening the road.

دارند جاده را عریض می‌کنند.

Education and foreign travel broadened his views.

تحصیل و سفر به خارج فکرش را باز کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We want to broaden the base of the company's activities.

می‌خواهیم پایه‌ی فعالیت‌های شرکت را گسترش دهیم.

verb - intransitive

پهن شدن، وسیع شدن، منتشر شدن، عریض شدن، گسترده شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

As we travel and experience different cultures, our perspectives broaden.

وقتی سفر می‌کنیم و فرهنگ‌های متفاوت را تجربه می‌کنیم، دیدگاه‌هایمان گسترده می‌شوند.

His perspective on the world began to broaden.

دیدگاه او نسبت به جهان کم‌کم گسترش یافت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broaden

  1. verb extend, supplement
    Synonyms:
    increase expand develop enlarge extend widen spread augment stretch grow supplement open up swell fatten ream
    Antonyms:
    decrease restrict narrow

ارجاع به لغت broaden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broaden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/broaden

لغات نزدیک broaden

پیشنهاد بهبود معانی