گذشتهی ساده:
narrowedشکل سوم:
narrowedسومشخص مفرد:
narrowsوجه وصفی حال:
narrowingصفت تفضیلی:
narrowerصفت عالی:
narrowestتنگ، کمپهنا، باریک، دراز و باریک، محدود
a narrow road
راه باریک
a narrow river
رود کم عرض
The garden gate was too narrow for cars to pass.
در باغ برای عبور ماشینها به اندازهی کافی عریض نبود.
narrow sidewalks
پیادهروهای باریک
narrow alleys
کوچههای تنگ
narrow hipped
لاغر سرین، لاغر میان
narrow natural resources
منابع طبیعی محدود
In a narrower sense, history is a record of human events.
به معنی محدودتری، تاریخ عبارتاستاز: ثبت رویدادهای بشری.
narrow bounds
مرزهای ناگسترده، محدودیت های زیاد
a narrow income
درآمد قلیل
a narrow majority
اکثریت کم
narrow individual
آدم کوتهبین
a narrow mind
مغز متحجر
a narrow inspection
بررسی دقیق
a narrow interpretation of the law
تفسیر باریکبینانهای از قانون
a narrow escape
فرار نزدیک به گرفتاری (یا خطر)
Verrazano Narrows
دریای باریک ورازانو (در نیویورک)
a narrow market
بازار کساد
a narrow price range
قیمتهایی که دامنهی نوسان آنها کم است
باریک کردن، محدود کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Over the many years, he narrowed his views on education.
در طی سالیان دراز عقاید خود را دربارهی آموزشوپرورش محدود کرد.
to narrow an argument
بحثی را محدود و منحصر کردن
After a week of interviews, the list of candidates for the job was narrowed down to five.
پس از یک هفته مصاحبه فهرست نامزدهای آن شغل به پنج نفر تقلیل داده شد.
باریک شدن
Here the river narrows.
در اینجا رودخانه باریک میشود.
منحصر کردن، محدود کردن
نام تنگ دریایی که جزیرهی لانگ ایلند را از جزیرهی ستاتن ایلند جدا میکند (ایالت نیویورک - امریکا)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «narrow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/narrow