امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Linear

ˈlɪniər ˈlɪniə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more linear
  • صفت عالی:

    most linear

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
خطی، طولی، دراز، باریک، کشیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
adjective
خطی
- linear array
- آرایه‌ی کشایی
- linear design
- طرح خط دار(رجی)
- A wire can be a linear conductor.
- سیم می‌تواند یک رسانای طولی باشد.
- a linear leaf
- برگ دراز
- linear circuit
- مدار خطی
- linear equation
- معادله‌ی کشایی، معادله‌ی خطی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد linear

  1. adjective Characterized by a conventional or predictable line of reasoning
    Synonyms:
    lineal lined long extended in a line elongated resembling a thread continuing unintermitting looking like a line rectilinear one-dimensional successive elongate in the direction of a line undeviating narrow threadlike outstretched extended lineiform
    Antonyms:
    planar cubic digital
  1. adjective Of a circuit or device having an output that is proportional to the input
    Synonyms:
    analogue running analog
  1. adjective Designating or involving an equation whose terms are of the first degree
    Synonyms:
    additive
    Antonyms:
    nonlinear

ارجاع به لغت linear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «linear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/linear

لغات نزدیک linear

پیشنهاد بهبود معانی