آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Traffic

ˈtræfɪk ˈtræfɪk

گذشته‌ی ساده:

trafficked

شکل سوم:

trafficked

سوم‌شخص مفرد:

traffics

وجه وصفی حال:

trafficking

معنی traffic | جمله با traffic

noun uncountable A2

عبورومرور، رفت‌و‌آمد، ترافیک (قطار، خودرو، کشتی و هواپیما)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

مشاهده

Snow made the traffic slow in the city's north.

برف رفت‌و‌آمد در شمال شهر را کند کرد.

The city has introduced new rules to control the flow of traffic downtown.

شهرداری، قوانین جدیدی برای کنترل جریان ترافیک در مرکز شهر وضع کرده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a heavily trafficked road

جاده‌‌ای پررفت‌و‌آمد

traffic lights

چراغ‌های راهنمایی

traffic violation

تخلف رانندگی

traffic laws

قوانین رانندگی

during peak traffic hours

طی ساعت‌های حداکثر رفت‌و‌آمد

international air traffic

آمد‌وشد بین‌المللی با هواپیما

due to heavy traffic during Nowruz holidays

به‌دلیل رفت‌و‌آمد سنگین تعطیلات نوروز

my son, do not traffic with gamblers!

فرزندم، با قماربازان رفت‌و‌آمد نکن!

noun uncountable

حمل‌ونقل، رفت‌وآمد، جابه‌جایی، ترافیک (بار و مسافر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Floor traffic in our stores has increased.

رفت‌و‌آمد در صحن فروشگاه‌های ما زیادتر شده است.

Air traffic has become one of the most profitable sectors of global transport.

ترافیک هوایی به یکی از سودآورترین بخش‌های حمل‌ونقل جهانی تبدیل شده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Our railways carried more traffic than in the past year.

راه‌آهن‌های ما از سال قبل بار و مسافر بیشتر حمل کردند.

We move bulk traffic over long distances.

ما محموله‌های فله‌ای را به فاصله‌های دوردست حمل می‌کنیم.

Traffic with the Indians involved the exchange of food for horses.

داد‌و‌ستد با سرخ‌پوستان شامل مبادله‌ی غذا با اسب می‌شد.

to facilitate a lively traffic in ideas

تبادل پوینده‌ی عقاید را تسهیل کردن

noun uncountable

قاچاق، تجارت، مبادله، دادوستد، خریدوفروش (غیرقانونی)

Slave traffic still exists.

تجارت برده هنوز هم وجود دارد.

Narcotics traffic has been declared illegal.

خریدوفروش مواد مخدر ممنوع اعلام شده است.

noun uncountable

ترافیک (بازدید و تبادل داده‌ها در اینترنت)

High traffic on the server caused the site to slow down.

ترافیک بالا روی سرور باعث کند شدن وب‌سایت شد.

Our marketing team is working on strategies to increase website traffic.

تیم بازاریابی ما درحال طراحی استراتژی‌هایی برای افزایش ترافیک وبسایت است.

noun uncountable

ورزش ترافیک (ماشین‌های کندتر در مسیر مسابقه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

5. The rookie struggled to navigate through traffic during the first few laps.

راننده‌ی تازه‌کار در چند دور اول برای عبور از میان ترافیک دچار مشکل شد.

Managing traffic is crucial for overtaking in Formula 1 races.

کنترل ترافیک در مسیر برای سبقت گرفتن در مسابقات فرمول یک، حیاتی است.

noun uncountable

ورزش ازدحام، شلوغی، تجمع (بازیکنان در بسکتبال، هاکی روی یخ و...)

A well-timed dribble can break through traffic and create scoring chances.

دریبل به‌موقع می‌تواند ازدحام بازیکنان را بشکند و فرصت گلزنی ایجاد کند.

The striker had difficulty moving through traffic near the goal.

مهاجم برای حرکت در میان شلوغی منطقه‌ی جلوی دروازه، دچار مشکل شد.

verb - intransitive

قاچاق کردن، معامله کردن، دادوستد کردن، مبادله کردن، خریدوفروش کردن (کالا به‌صورت غیرقانونی)

Those who were trafficking in stolen goods were arrested.

آن‌هایی که کالاهای مسروقه را خرید‌و‌فروش می‌کردند بازداشت شدند.

Some farmers trafficked in rabbit skins.

برخی از روستاییان پوست خرگوش داد‌و‌ستد می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

drug trafficking

خرید و فروش مواد مخدر

verb - transitive

قاچاق کردن، خریدوفروش کردن (انسان)

Victims of human trafficking often suffer both physically and psychologically.

قربانیان قاچاق انسان اغلب از نظر جسمی و روانی آسیب می‌بینند.

Criminal gangs traffic humans across borders for profit.

گروه‌های جنایت‌کار، انسان‌ها را برای سودآوری از مرزها قاچاق می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد traffic

  1. verb buy and sell; do business

Collocations

traffic cone

مخروط پلاستیکی، راه بند پلاستیکی (برای منع توقف و غیره)

traffic indicator

(انگلیس) چراغ راهنما، راهنما (امریکا: directional signal)

traffic jam

راه‌بندان (بند آمدن راه از شدت سنگین بودن ترافیک، عملیات جاده‌ای، تصادف و...)

roar of traffic

غرش ترافیک

slow-moving traffic

ترافیک کند

Collocations بیشتر

stream of traffic

جریان ترافیک

volume of traffic

حجم ترافیک

bumper-to-bumper traffic

ترافیک سپر به سپر/ترافیک بسیار سنگین

heavy traffic

ترافیک سنگین

stuck in traffic

گیر کردن در ترافیک

bring traffic to a standstill

ترافیک را متوقف کردن، باعث بند آمدن ترافیک شدن

ease traffic congestion

کاهش تراکم ترافیک، روان کردن ترافیک

getting stuck in traffic

گیر کردن در ترافیک

traffic gridlock

قفل شدن ترافیک، گره ترافیکی

traffic tails back

ترافیک طولانی شدن/صف طولانی ماشین‌ها

traffic builds up

ترافیک سنگین می‌شود، ترافیک زیاد می‌شود

traffic eases off

ترافیک سبک/کم می شود

سوال‌های رایج traffic

گذشته‌ی ساده traffic چی میشه؟

گذشته‌ی ساده traffic در زبان انگلیسی trafficked است.

شکل سوم traffic چی میشه؟

شکل سوم traffic در زبان انگلیسی trafficked است.

وجه وصفی حال traffic چی میشه؟

وجه وصفی حال traffic در زبان انگلیسی trafficking است.

سوم‌شخص مفرد traffic چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد traffic در زبان انگلیسی traffics است.

ارجاع به لغت traffic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «traffic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/traffic

لغات نزدیک traffic

پیشنهاد بهبود معانی