فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Work Out

ˈwɜːrkˈaʊt wɜːkaʊt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B2

حساب کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

We need to work out the total cost of the project.

ما باید هزینه کل پروژه را محاسبه کنیم.

Can you work out how much we owe?

می‌توانی حساب کنی چقدر بدهکاریم؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She worked out the answer in her head.

او جواب را در ذهنش محاسبه کرد.

phrasal verb C2

حل کردن، فهمیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

I couldn't work out the answer to the riddle.

من نتوانستم جواب معما را بفهمم.

We need to work out why the sales figures have dropped.

ما باید بفهمیم چرا آمار فروش کاهش یافته است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Let's try to work out a way to solve this issue.

بیایید سعی کنیم راهی برای حل این مسئله پیدا کنیم.

phrasal verb B1

ورزش کردن، تمرین کردن (بدنی)

I need to work out more often to get in shape.

من باید بیشتر ورزش کنم تا خوش‌اندام شوم.

They work out together at the local park.

آن‌ها با هم در پارک محلی تمرین می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She finds it hard to work out consistently.

برای او سخت است که به‌طور مداوم ورزش کند.

phrasal verb

نتیجه‌ی محاسبه بودن

The total cost works out to be less than we initially estimated.

هزینه کل کمتر از چیزی که در ابتدا تخمین زدیم محاسبه می‌شود.

The final score works out differently depending on which formula you use.

امتیاز نهایی بسته به فرمولی که استفاده می‌کنید متفاوت محاسبه می‌شود.

phrasal verb

پیش رفتن، از آب در آمدن، نتیجه دادن

Let's hope this new job works out well for him.

بیا امیدوار باشیم که این شغل جدید برای او خوب پیش برود.

Despite our best efforts, the negotiations didn't work out.

باوجود تمام تلاش‌های ما، مذاکرات به نتیجه نرسید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Their relationship didn't work out, unfortunately.

متأسفانه، رابطه‌ی آن‌ها به نتیجه نرسید.

I hope everything works out for you in your new city.

امیدوارم همه چیز در شهر جدیدت برایت خوب پیش برود.

Sometimes, things just don't work out the way you planned.

گاهی اوقات، همه چیز آنطور که برنامه‌ریزی کرده‌اید از آب در نمی‌آید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد work out

  1. verb solve; satisfy
    Synonyms:
    solve figure out fix resolve succeed achieve attain complete finish develop form construct devise arrange plan formulate manipulate handle contrive elaborate put together evolve accomplish satisfy result happen go turn out go well be effective pan out come out win clear swing pull off bring off get something done reach agreement come to terms compromise find out up

ارجاع به لغت work out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «work out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/work-out

لغات نزدیک work out

پیشنهاد بهبود معانی