آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ مهر ۱۴۰۴

    Work Out

    wɜːrkˈaʊt wɜːkaʊt

    گذشته‌ی ساده:

    worked out

    شکل سوم:

    worked out

    سوم‌شخص مفرد:

    works out

    وجه وصفی حال:

    working out

    معنی work out | جمله با work out

    phrasal verb B2

    حساب کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    We need to work out the total cost of the project.

    ما باید هزینه کل پروژه را محاسبه کنیم.

    Can you work out how much we owe?

    می‌توانی حساب کنی چقدر بدهکاریم؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She worked out the answer in her head.

    او جواب را در ذهنش محاسبه کرد.

    phrasal verb C2

    حل کردن، فهمیدن

    در انگلیسی آمریکایی از figure out استفاده می‌شود.

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    I couldn't work out the answer to the riddle.

    من نتوانستم جواب معما را بفهمم.

    We need to work out why the sales figures have dropped.

    ما باید بفهمیم چرا آمار فروش کاهش یافته است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Let's try to work out a way to solve this issue.

    بیایید سعی کنیم راهی برای حل این مسئله پیدا کنیم.

    phrasal verb B1

    ورزش کردن، تمرین کردن (بدنی)

    I need to work out more often to get in shape.

    من باید بیشتر ورزش کنم تا خوش‌اندام شوم.

    They work out together at the local park.

    آن‌ها با هم در پارک محلی تمرین می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She finds it hard to work out consistently.

    برای او سخت است که به‌طور مداوم ورزش کند.

    phrasal verb

    نتیجه‌ی محاسبه بودن

    The total cost works out to be less than we initially estimated.

    هزینه کل کمتر از چیزی که در ابتدا تخمین زدیم محاسبه می‌شود.

    The final score works out differently depending on which formula you use.

    امتیاز نهایی بسته به فرمولی که استفاده می‌کنید متفاوت محاسبه می‌شود.

    phrasal verb B2

    پیش رفتن، از آب در آمدن، نتیجه دادن

    Let's hope this new job works out well for him.

    بیا امیدوار باشیم که این شغل جدید برای او خوب پیش برود.

    Despite our best efforts, the negotiations didn't work out.

    باوجود تمام تلاش‌های ما، مذاکرات به نتیجه نرسید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Their relationship didn't work out, unfortunately.

    متأسفانه، رابطه‌ی آن‌ها به نتیجه نرسید.

    I hope everything works out for you in your new city.

    امیدوارم همه چیز در شهر جدیدت برایت خوب پیش برود.

    Sometimes, things just don't work out the way you planned.

    گاهی اوقات، همه چیز آنطور که برنامه‌ریزی کرده‌اید از آب در نمی‌آید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد work out

    1. verb solve; satisfy
      Synonyms:
      solve figure out fix resolve succeed achieve attain complete finish develop form construct devise arrange plan formulate manipulate handle contrive elaborate put together evolve accomplish satisfy result happen go turn out go well be effective pan out come out win clear swing pull off bring off get something done reach agreement come to terms compromise find out up

    ارجاع به لغت work out

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «work out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/work-out

    لغات نزدیک work out

    • - work on
    • - work on (or upon)
    • - work out
    • - work over
    • - work permit
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.