با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Swing

swɪŋ swɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swung
  • شکل سوم:

    swung
  • سوم‌شخص مفرد:

    swings
  • وجه وصفی حال:

    swinging
  • شکل جمع:

    swings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B2
تاب خوردن، چرخیدن، نوسان کردن، آویختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The pendulum swings with regularity.
- آونگ مرتب نوسان می‌کند.
- He sat on the table swinging his legs to and fro.
- روی میز نشست و پاهای خود را به جلو و عقب نوسان داد.
- The door swung open.
- در چرخید و گشوده شد.
- The driver swung around the fallen tree.
- راننده درخت افتاده را دور زد.
- His body was swinging from a rope.
- جسدش از یک طناب آویخته بود.
- If you steal you'll swing for it.
- اگر دست به دزدی بزنی، به دار آویخته خواهی شد.
- They attacked us, swinging swords and axes.
- درحالی‌که شمشیر و تبر در هوا تکان می‌دادند، ‌به ما حمله‌ور شدند.
- Public opinion has swung in his favor.
- افکار عمومی به نفع او تغییر کرده است.
- Ali swung around to Pari, holding a cup of tea.
- علی درحالی‌که فنجان چای در دست داشت، به طرف پری چرخید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
تاب دادن، چرخاندن
adjective
تعیین‌کننده، تاثیرگذار، سرنوشت‌ساز
- the swing vote
- رأی سرنوشت‌ساز
noun countable
تاب، چرخ، نوسان
- The children were playing on a swing.
- بچه‌ها روی تاب‌ بازی می‌کردند.
- the swing of a pendulum
- نوسان آونگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swing

  1. noun moving back and forth
    Synonyms: beat, cadence, cadency, fluctuation, lilt, measure, meter, motion, oscillation, rhythm, stroke, sway, swaying, tempo, undulation, vibration
  2. verb move back and forth; be suspended
    Synonyms: avert, away, be pendent, curve, dangle, deflect, divert, flap, fluctuate, hang, lurch, oscillate, palpitate, pendulate, pitch, pivot, reel, revolve, rock, roll, rotate, sheer, shunt, suspend, sway, swerve, swivel, turn, turn about, turn on an axis, twirl, undulate, vary, veer, vibrate, volte-face, wag, waggle, wave, wheel, whirl, wiggle, wobble

Phrasal verbs

  • swing at someone (or something)

    (چوب‌دستی یا شمشیر یا مشت و غیره را) به سوی کسی تکان دادن، به اهتزاز درآوردن

  • swing round

    چرخیدن، چرخ زدن، دور گشتن

Idioms

ارجاع به لغت swing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swing

لغات نزدیک swing

پیشنهاد بهبود معانی