تاب خوردن، چرخیدن، نوسان کردن، آویختن
The pendulum swings with regularity.
آونگ مرتب نوسان میکند.
He sat on the table swinging his legs to and fro.
روی میز نشست و پاهای خود را به جلو و عقب نوسان داد.
The door swung open.
در چرخید و گشوده شد.
The driver swung around the fallen tree.
راننده درخت افتاده را دور زد.
His body was swinging from a rope.
جسدش از یک طناب آویخته بود.
If you steal you'll swing for it.
اگر دست به دزدی بزنی، به دار آویخته خواهی شد.
They attacked us, swinging swords and axes.
درحالیکه شمشیر و تبر در هوا تکان میدادند، به ما حملهور شدند.
Public opinion has swung in his favor.
افکار عمومی به نفع او تغییر کرده است.
Ali swung around to Pari, holding a cup of tea.
علی درحالیکه فنجان چای در دست داشت، به طرف پری چرخید.
تعیینکننده، تاثیرگذار، سرنوشتساز
the swing vote
رأی سرنوشتساز
تاب، چرخ، نوسان
The children were playing on a swing.
بچهها روی تاب بازی میکردند.
the swing of a pendulum
نوسان آونگ
swing at someone (or something)
(چوبدستی یا شمشیر یا مشت و غیره را) به سوی کسی تکان دادن، به اهتزاز درآوردن
چرخیدن، چرخ زدن، دور گشتن
خوب برگزار شدن، خوب انجام شدن
get into the swing of something
به چیزی آشنا شدن و از آن لذت بردن
در اوج فعالیت، کاملاً دستبهکار
سود و زیان، موفقیت و ناکامی، نکات مثبت و منفی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swing