گذشتهی ساده:
pivotedشکل سوم:
pivotedسومشخص مفرد:
pivotsوجه وصفی حال:
pivotingشکل جمع:
pivotsمفصل، لولا
محور، مدار، میله، پاشنه، مخور چرخ، (مجازاً) عضو مؤثر، محور اصلی کار، نقطه اتکا ، روی چیزی چرخیدن، روی پاشنه گشتن، چرخیدن، چرخاندن، روی پاشنه چرخیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He proved to be the pivot of the company's success.
عملاً نشان داد که عامل اصلی موفقیت شرکت است.
The pivot of the matter is whether they will or will not agree.
اصل مطلب این است که آیا موافقت خواهند کرد یا نه.
Soon she herself became the pivot of attention.
به زودی خود او مرکز توجه شد.
a pivoted mechanism
یک دستگاه قابلچرخش
The guns are mounted in such a way as to pivot easily in every direction.
توپها طوری سوار شدهاند که بهآسانی به هر طرف به چرخند.
She pivoted to the left and fell on the ground.
او به طرف چپ چرخید و بر زمین افتاد.
The future pivots on what is done today.
آینده منوط است به آنچه امروز انجام میشود.
a pivot cannon
توپ چرخان
a pivot man on the football team
یک بازیکن کلیدی در تیم فوتبال
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pivot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pivot