گذشتهی ساده:
pivotedشکل سوم:
pivotedسومشخص مفرد:
pivotsوجه وصفی حال:
pivotingشکل جمع:
pivotsلولا، محور چرخش، محور دوران
The lever moves freely on its pivot.
اهرم روی محور چرخش خود بهراحتی حرکت میکند.
The door swings smoothly on its pivot.
در، روی لولای خود بهآرامی باز و بسته میشود.
a pivot cannon
توپ چرخان
عضو مؤثر، محور اصلی، رکن اصلی، نقطهی مرکزی، عنصر کلیدی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He proved to be the pivot of the company's success.
عملاً نشان داد که عامل اصلی موفقیت شرکت است.
The pivot of the matter is whether they will or will not agree.
اصل مطلب این است که آیا موافقت خواهند کرد یا نه.
Soon she herself became the pivot of attention.
به زودی خود او مرکز توجه شد.
a pivot man on the football team
یک بازیکن کلیدی در تیم فوتبال
a pivoted mechanism
یک دستگاه قابلچرخش
ورزش (بسکتبال) پیوت (بازیکن حمله که پشت خود را به سبد میکند و توپ را به سایر بازیکانن میسپارد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
Every successful team needs a strong pivot to coordinate attacks.
هر تیم موفقی به پیوتی قوی برای هماهنگی حملات نیاز دارد.
A good pivot can control the game from the center position.
پیوت خوب میتواند بازی را از موقعیت مرکزی کنترل کند.
چرخیدن، گردش کردن، پیچیدن
The guns are mounted in such a way as to pivot easily in every direction.
توپها طوری سوار شدهاند که بهآسانی به هر طرف بچرخند.
She pivoted to the left and fell on the ground.
او به طرف چپ چرخید و بر زمین افتاد.
The future pivots on what is done today.
آینده منوط است به آنچه امروز انجام میشود.
ورزش (بسکتبال) پیوت کردن، چرخیدن با توپ
The coach explained the rules for pivoting with the ball.
مربی، قوانین چرخش با توپ را توضیح داد.
The player pivoted on his foot before passing the ball.
بازیکن قبلاز پاس دادن روی پای خود چرخید.
تغییر موضع دادن، موضع خود را عوض کردن، تغییر دادن (تصمیمات، نظرات و...)
She pivoted her argument when faced with strong opposition.
او وقتی با مخالفت شدید مواجه شد، موضع استدلال خود را عوض کرد.
He pivoted his position to align with the new policy.
او موضع خود را عوض کرد تا با سیاست جدید همراستا شود.
تغییر موضوع دادن، کشاندن صحبت به موضوع دیگری، منحرف کردن بحث
He tried to pivot the discussion away from his mistakes.
او سعی کرد بحث را از اشتباهاتش به موضوع دیگری منحرف کند.
During the interview, he pivoted to a different issue to dodge criticism.
درطول مصاحبه، او برای اجتناب از انتقاد، بحث را به موضوع دیگری کشاند.
گذشتهی ساده pivot در زبان انگلیسی pivoted است.
شکل سوم pivot در زبان انگلیسی pivoted است.
شکل جمع pivot در زبان انگلیسی pivots است.
وجه وصفی حال pivot در زبان انگلیسی pivoting است.
سومشخص مفرد pivot در زبان انگلیسی pivots است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pivot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pivot