آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Pivot

ˈpɪvət ˈpɪvət

گذشته‌ی ساده:

pivoted

شکل سوم:

pivoted

سوم‌شخص مفرد:

pivots

وجه وصفی حال:

pivoting

شکل جمع:

pivots

معنی pivot | جمله با pivot

noun countable

لولا، محور چرخش، محور دوران

The lever moves freely on its pivot.

اهرم روی محور چرخش خود به‌راحتی حرکت می‌کند.

The door swings smoothly on its pivot.

در، روی لولای خود به‌آرامی باز و بسته می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a pivot cannon

توپ چرخان

noun countable

عضو مؤثر، محور اصلی، رکن اصلی، نقطه‌ی مرکزی، عنصر کلیدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He proved to be the pivot of the company's success.

عملاً نشان داد که عامل اصلی موفقیت شرکت است.

The pivot of the matter is whether they will or will not agree.

اصل مطلب این است که آیا موافقت خواهند کرد یا نه.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Soon she herself became the pivot of attention.

به زودی خود او مرکز توجه شد.

a pivot man on the football team

یک بازیکن کلیدی در تیم فوتبال

a pivoted mechanism

یک دستگاه قابل‌چرخش

noun countable

ورزش (بسکتبال) پیوت (بازیکن حمله که پشت خود را به سبد می‌کند و توپ را به سایر بازیکانن می‌سپارد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

Every successful team needs a strong pivot to coordinate attacks.

هر تیم موفقی به پیوتی قوی برای هماهنگی حملات نیاز دارد.

A good pivot can control the game from the center position.

پیوت خوب می‌تواند بازی را از موقعیت مرکزی کنترل کند.

verb - intransitive verb - transitive

چرخیدن، گردش کردن، پیچیدن

The guns are mounted in such a way as to pivot easily in every direction.

توپ‌ها طوری سوار شده‌اند که به‌آسانی به هر طرف بچرخند.

She pivoted to the left and fell on the ground.

او به طرف چپ چرخید و بر زمین افتاد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The future pivots on what is done today.

آینده منوط است به آنچه امروز انجام می‌شود.

verb - intransitive

ورزش (بسکتبال) پیوت کردن، چرخیدن با توپ

The coach explained the rules for pivoting with the ball.

مربی، قوانین چرخش با توپ را توضیح داد.

The player pivoted on his foot before passing the ball.

بازیکن قبل‌از پاس دادن روی پای خود چرخید.

verb - intransitive

تغییر موضع دادن، موضع خود را عوض کردن، تغییر دادن (تصمیمات، نظرات و...)

She pivoted her argument when faced with strong opposition.

او وقتی با مخالفت شدید مواجه شد، موضع استدلال خود را عوض کرد.

He pivoted his position to align with the new policy.

او موضع خود را عوض کرد تا با سیاست جدید هم‌راستا شود.

verb - intransitive

تغییر موضوع دادن، کشاندن صحبت به موضوع دیگری، منحرف کردن بحث

He tried to pivot the discussion away from his mistakes.

او سعی کرد بحث را از اشتباهاتش به موضوع دیگری منحرف کند.

During the interview, he pivoted to a different issue to dodge criticism.

درطول مصاحبه، او برای اجتناب از انتقاد، بحث را به موضوع دیگری کشاند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pivot

  1. noun center point about which something
  1. verb revolve around center point

سوال‌های رایج pivot

گذشته‌ی ساده pivot چی میشه؟

گذشته‌ی ساده pivot در زبان انگلیسی pivoted است.

شکل سوم pivot چی میشه؟

شکل سوم pivot در زبان انگلیسی pivoted است.

شکل جمع pivot چی میشه؟

شکل جمع pivot در زبان انگلیسی pivots است.

وجه وصفی حال pivot چی میشه؟

وجه وصفی حال pivot در زبان انگلیسی pivoting است.

سوم‌شخص مفرد pivot چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد pivot در زبان انگلیسی pivots است.

ارجاع به لغت pivot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pivot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pivot

لغات نزدیک pivot

پیشنهاد بهبود معانی