آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ آذر ۱۴۰۲

    Hang

    hæŋ hæŋ

    گذشته‌ی ساده:

    hung

    شکل سوم:

    hung

    سوم‌شخص مفرد:

    hangs

    وجه وصفی حال:

    hanging

    معنی hang | جمله با hang

    verb - transitive B1

    آویختن، آویزان کردن یا شدن، آونگان کردن یا شدن، معلق کردن

    I hung my overcoat from the hook.

    پالتو خود را از قلاب آویختم.

    verb - transitive

    به‌دار زدن، به‌دار آویختن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    We must hang together or we will hang separately!

    (بنجامین فرانکلین) اگر متحد نشویم تک تک از دار آویخته خواهیم شد!

    verb - transitive

    (با لولا و غیره) وصل کردن

    to hang a door on its hinges

    در را روی لولای خود سوار کردن

    verb - transitive

    خمیدن، کژ و خمیده شدن، آویخته بودن، روبه پایین بودن

    The flowers of the withered plant were hanging to the ground.

    گل‌های گیاه پژمرده تا زمین خم شده بود.

    verb - transitive

    (عکس و غیره را) به دیوار زدن، از دیوار آویختن

    My mother's portrait hangs in the living room.

    تصویر مادرم در اتاق نشیمن آویخته است.

    verb - transitive

    نگونسار بودن

    They returned from the cemetery with hanging heads and grim faces.

    آنان با سرهای پایین‌انداخته و چهره‌های گرفته از گورستان بازگشتند.

    verb - intransitive

    آویزان بودن

    She washed the clothes and hung them on the line.

    جامه‌ها را شست و روی رجه آویزان کرد.

    verb - intransitive

    مصلوب شدن، حلق آویز کردن

    He hanged himself.

    او خودش را حلق آویز کرد.

    They hanged the opponents of the government.

    مخالفان دولت را به دار آویختند.

    verb - intransitive

    وابسته بودن به، بستگی داشتن به، مشروط بودن به، متکی شدن بر

    verb - intransitive

    در هوا معلق بودن

    The balloon hung below the clouds like a gigantic kite.

    بالون همچون بادبادک غول آسایی زیر ابرها معلق بود.

    verb - intransitive

    مردد بودن، اندیدن، دو دل بودن

    verb - intransitive

    توجه کامل کردن به

    verb - intransitive

    آذین کردن، مزین کردن با، آراستن با، (به دیوار اتاق) کاغذ دیواری چسباندن

    to hang a room with pictures and curtains

    اتاقی را با عکس و پرده تزیین کردن

    The wall was hung by a flowery wallpaper.

    کاغذ دیواری گل‌دار، دیوار را پوشانده بود.

    verb - intransitive

    آثار خود را در موزه به معرض نمایش گذاردن (یا گذاشته شدن)

    Rembrandt hangs in the Metropolitan Museum.

    آثار رامبراند را در موزه‌ی متروپولیتن به نمایش گذاشته‌اند.

    verb - intransitive

    چسبیدن

    noun

    مکث، درنگ، وقفه

    noun

    مفهوم، تردید، تمایل، تعلیق

    verb - intransitive

    حقوق با رأی خود رأی هیئت داوران را معلق کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    a hung jury

    هیئت داوران معلق (که به اتفاق رأی نداده است)

    نمونه جمله‌های بیشتر

    Cars that are hung up in traffic.

    ماشین‌هایی که در ترافیک گیر کرده‌اند.

    His future hangs on the outcome of their discussions.

    آینده‌ی او به نتیجه‌ی گفت‌وگوهای آن‌ها بستگی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She got angry and hung up on me!

    عصبانی شد و تلفن را گذاشت!

    A dark future hung over the project.

    پروژه‌ آینده‌ی تیره‌ای داشت.

    They hung on his every word.

    آنان به هریک از حرفهای او گوش فرا دادند.

    That coat hangs well in the back.

    پشت این پالتو صاف و خوب است.

    Her hair hung down to her knees.

    گیسویش تا زانو می‌رسید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hang

    1. verb suspend or be suspended
      Synonyms:
      dangle depend attach fasten fix hold remain stay up pin tack nail adhere stick lower drop incline lean cover decorate furnish drape project swing wave drift float hover bend bow droop sag flop loll lop trail cling rest overhang impend be pendent be poised be fastened be in mid-air beetle be loose deck flap
    1. verb kill by suspension from a rope
      Synonyms:
      execute kill swing stretch string up lynch hoist scrag send to the gallows gibbet noose
    1. verb depend on future action
      Synonyms:
      depend on rest turn on hinge await be contingent on be dependent on be conditional upon pend cling be determined by be in suspense be in limbo

    Phrasal verbs

    hang around (or about)

    1- (دور چیزی) گرد آمدن، تجمع کردن 2- (عامیانه) پرسه زدن، ول گشتن

    hang back (or off)

    (مثلاً به واسطه‌ی کمرویی یا ترس) در جای خود ایستادن، جلو نرفتن

    hang on

    محکم گرفتن، نگه داشتن

    ثابت قدم بودن، سماجت ورزیدن

    صبر کردن

    توجه کردن

    hang out

    وقت گذراندن، بیرون از خانه گشتن

    آویختن

    آویزان و نمایان بودن

    hang over

    نگران کردن، مضطرب کردن، ذهن را مشغول کردن

    Phrasal verbs بیشتر

    hang to

    (با سرسختی) چسبیدن به، محکم گرفتن (و ول نکردن)

    hang together

    متحد بودن، متفق بودن، اتفاق‌نظر داشتن

    سازگاری داشتن، هم‌خوانی داشتن

    hang up

    قطع کردن (تلفن)

    بوسیدن و کنار گذاشتن، به کلی ترک کردن، آویزان کردن (در مورد دست کشیدن از فعالیت یا حرفه)

    آویزان کردن، آویختن (لباس و غیره)

    به تأخیر افتادن، به تعویق افتادن، معوق شدن

    Idioms

    get (or have) the hang of

    قلق کاری یا چیزی را آموختن، اسلوب عملکرد (چیزی را) یادگرفتن، لم کاری را آموختن، عادت کردن به

    hang a left (or right)

    (عامیانه - در راندن اتومبیل) به چپ (یا راست) چرخیدن

    hang fire

    1- (سلاح آتشین) کند کار بودن، دیر آتش شدن 2- (آدم) آهسته کار بودن 3- قطعی نبودن

    hang five (or ten)

    (در موج‌سواری یا surfing) موج‌سواری کردن درحالی‌که انگشتان یک یا هر دو پا بر لبه‌ی تخته قلاب شده باشد.

    hang in there

    ادامه بده، طاقت بیار، تسلیم نشو، مقاومت کن، دست از تلاش برندار، تحمل کن

    Idioms بیشتر

    hang it!

    (حرف ندا به نشانه خشم و غیره) به درک!، به جهنم!

    hang loose

    (عامیانه) آسوده و بی‌خیال بودن، خونسرد و آرام بودن، عین خیال (کسی یا چیزی) نبودن

    hang one on

    (امریکا - عامیانه) 1- با ضربه کسی را زدن 2- مست‌بازی درآوردن، بدمستی کردن

    hang tough

    (عامیانه) همراهی نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سخت‌گیری کردن

    not care (or give) a hang about

    عین خیال (کسی) نبودن، کک (کسی) نگزیدن، بی‌خیال بودن

    لغات هم‌خانواده hang

    • noun
      hanger, hanging, overhang
    • adjective
      hanging
    • verb - transitive
      hang, overhang

    سوال‌های رایج hang

    گذشته‌ی ساده hang چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده hang در زبان انگلیسی hung است.

    شکل سوم hang چی میشه؟

    شکل سوم hang در زبان انگلیسی hung است.

    وجه وصفی حال hang چی میشه؟

    وجه وصفی حال hang در زبان انگلیسی hanging است.

    سوم‌شخص مفرد hang چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد hang در زبان انگلیسی hangs است.

    ارجاع به لغت hang

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hang» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hang

    لغات نزدیک hang

    • - handy
    • - handyman
    • - hang
    • - hang (or hide) one's head
    • - hang a left (or right)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.