(به چیزی یا کسی) وابسته بودن، متکی بودن، نیاز داشتن، تکیه کردن
She depends on her parents for financial help.
او برای کمک مالی به والدینش متکی است.
The success of the project depends on effective teamwork.
موفقیت این پروژه به کار تیمی مؤثر وابسته است.
(چیزی یا کسی) بستگی داشتن، وابسته بودن، تحتتأثیر بودن، متأثر بودن، تأثیر گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The project's progress depends on external factors.
پیشرفت پروژه تحتتأثیر عوامل خارجی است.
The growth of the plant depends on the amount of sunlight it receives.
رشد گیاه به مقدار نوری که دریافت میکند، بستگی دارد.
His mood depends on the weather.
حالت روحی او از وضعیت آبوهوا تأثیر میگیرد.
(چیزی یا کسی) اعتماد داشتن، اطمینان داشتن، دلگرم بودن، حساب کردن، تکیه کردن
You can always depend on her in hard days.
در روزهای سخت، همیشه میتوانی به او تکیه کنی.
You can depend on me to get the job done.
میتوانی روی من حساب کنی که این کار را انجام دهم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «depend on» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/depend-on