با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Room

ruːm / / rʊm ruːm / / rʊm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    roomed
  • شکل سوم:

    roomed
  • سوم‌شخص مفرد:

    rooms
  • وجه وصفی حال:

    rooming
  • شکل جمع:

    rooms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
اتاق، خانه، جا، فضا، محل، مسکن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- room for doubt
- جای شک
- My brothers made room for me on the sofa.
- برادرانم روی نیمکت برای من جا باز کردند.
- The bellboy rooms the guests at the hotel.
- پیشخدمت مهمانان هتل را به اتاقشان راهنمایی می‌کند.
- a rooming house
- خانه‌ای که اتاق‌های آن را اجاره می‌دهند
- the man in whose room I am writing this letter
- مردی که از طرف او این نامه را می‌نویسم
- When he finished his speech, the whole room stood up and clapped.
- وقتی سخنرانی خود را تمام کرد، همه‌ی اهل اتاق بلند شدند و کف زدند.
- He has sold his garden and taken rooms in the city.
- باغ خود را فروخته و در شهر مسکن گزیده است.
- a four-room apartment
- آپارتمان چهار اتاقه
- There is no room for argument.
- جای بحث نیست.
- There's still room for hope.
- هنوز جای امید هست.
- More people will need more room.
- آدم‌‌های بیشتر به فضای بیشتری نیاز خواهند داشت.
- We are short of room.
- کمبود جا داریم.
- We have room for only one more passenger.
- فقط برای یک مسافر دیگر جا داریم.
- guest room
- اتاق مهمان
- living room
- اتاق نشیمن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
مسکن گزیدن، منزل کردن
- Who are you rooming with?
- با کی هم‌اتاق هستی؟
verb - transitive
منزل دادن، جا دادن
- The students room together in the dormitory.
- دانشجویان با هم در خوابگاه زندگی می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد room

  1. noun space, range
    Synonyms: allowance, area, capacity, chance, clearance, compass, elbowroom, expanse, extent, latitude, leeway, license, margin, occasion, opening, opportunity, place, play, range, reach, rein, rope, scope, sway, sweep, territory, vastness, volume
  2. noun enclosed section of building designed for specific purpose
    Synonyms: accommodation, alcove, apartment, cabin, cave, chamber, cubbyhole, cubicle, den, flat, flop, joint, lodging, niche, office, setup, suite, turf, vault

Collocations

Idioms

  • the elephant in the room

    مشکل نادیده‌گرفته‌شده، مسئله‌ی نادیده‌انگاشته‌شده‌ (مشکل یا چالش آشکاری که به‌طور عمد از بررسی و حل آن اجتناب شود)

ارجاع به لغت room

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «room» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/room

لغات نزدیک room

پیشنهاد بهبود معانی