۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Room

ruːm / / rʊm ruːm / / rʊm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    roomed
  • شکل سوم:

    roomed
  • سوم‌شخص مفرد:

    rooms
  • وجه وصفی حال:

    rooming
  • شکل جمع:

    rooms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
اتاق، خانه، جا، فضا، محل، مسکن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- room for doubt
- جای شک
- My brothers made room for me on the sofa.
- برادرانم روی نیمکت برای من جا باز کردند.
- The bellboy rooms the guests at the hotel.
- پیشخدمت مهمانان هتل را به اتاقشان راهنمایی می‌کند.
- a rooming house
- خانه‌ای که اتاق‌های آن را اجاره می‌دهند
- the man in whose room I am writing this letter
- مردی که از طرف او این نامه را می‌نویسم
- When he finished his speech, the whole room stood up and clapped.
- وقتی سخنرانی خود را تمام کرد، همه‌ی اهل اتاق بلند شدند و کف زدند.
- He has sold his garden and taken rooms in the city.
- باغ خود را فروخته و در شهر مسکن گزیده است.
- a four-room apartment
- آپارتمان چهار اتاقه
- There is no room for argument.
- جای بحث نیست.
- There's still room for hope.
- هنوز جای امید هست.
- More people will need more room.
- آدم‌‌های بیشتر به فضای بیشتری نیاز خواهند داشت.
- We are short of room.
- کمبود جا داریم.
- We have room for only one more passenger.
- فقط برای یک مسافر دیگر جا داریم.
- guest room
- اتاق مهمان
- living room
- اتاق نشیمن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
مسکن گزیدن، منزل کردن
- Who are you rooming with?
- با کی هم‌اتاق هستی؟
verb - transitive
منزل دادن، جا دادن
- The students room together in the dormitory.
- دانشجویان با هم در خوابگاه زندگی می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد room

  1. noun space, range
    Synonyms:
    place area range scope extent opportunity reach capacity volume margin latitude allowance chance opening expanse territory compass play leeway clearance license elbowroom sweep vastness rope sway rein occasion
  1. noun enclosed section of building designed for specific purpose
    Synonyms:
    office chamber apartment flat lodging accommodation suite den cabin alcove niche cubicle joint setup turf cave vault cubbyhole flop

Collocations

Idioms

  • the elephant in the room

    مشکل نادیده‌گرفته‌شده، مسئله‌ی نادیده‌انگاشته‌شده‌ (مشکل یا چالش آشکاری که به‌طور عمد از بررسی و حل آن اجتناب شود)

ارجاع به لغت room

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «room» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/room

لغات نزدیک room

پیشنهاد بهبود معانی