شکل جمع:
clearancesبرداشتن مانع، گواهینامه یا کاغذ دال بر پاکی و بیعیبی، ترخیص کالا از گمرک
اختیار، اجازه، زدودگی، ترخیص
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
slum clearance and housing programs
برنامههای پاکسازی محلههای فقیرنشین و خانهسازی
land clearance
تسطیح زمین و بردن سنگ و غیره از آن
There is a clearance of two meters between the top of the bus and the bridge ceiling.
فاصله بین سقف اتوبوس و سقف پل دو متر است.
There isn't enough clearance for this boat to go through the canal.
فاصلهی دو طرف آنقدر نیست که این کشتی بتواند از کانال رد شود.
He is given clearance by the FBI.
افبیآی صلاحیت او را تأیید کرده است.
Security clearance of those with access to secret atomic information.
تأیید صلاحیت امنیتی کسانی که به اطلاعات محرمانهی اتمی دسترسی دارند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clearance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clearance