گذشتهی ساده:
groundedشکل سوم:
groundedسومشخص مفرد:
groundsاساس، پایه، اصول اولیه، زمینه
This course is designed to give drivers a grounding in car maintenance.
این دوره طراحی شده است تا به رانندگان در زمینهی تعمیر و نگهداری خودرو اصول اولیه را یاد دهد.
His degree gave him a firm grounding in his field.
مدرک تحصیلی به او زمینهای محکم در رشتهی خود داد.
(حملونقل-هواپیما و کشتی) زمینگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The grounding of all planes on Tuesday stalled the movement of mail.
زمینگیر شدن همهی هواپیماها در روز سهشنبه، روند نامهرسانی را متوقف کرد.
the grounding of ships
زمینگیر شدن کشتیها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grounding» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grounding