با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Grounds

ɡrɑʊndz ɡrɑʊndz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grounded
  • شکل سوم:

    grounded
  • وجه وصفی حال:

    grounding

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural C2
زمین، منطقه، اراضی، محوطه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- We strolled around the hospital grounds.
- در محوطه‌ی بیمارستان پرسه می‌زدیم.
- sports grounds
- زمین‌های ورزشی
noun plural countable
علت، دلیل، بهانه
- She had been freed on humanitarian grounds.
- او به‌دلیل مسائل انسان‌دوستانه آزاد شد.
- Surely these statistics give grounds for optimism.
- مطمئناً این آمارها دلیلی برای خوش‌بینی هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grounds

  1. noun estate, domain
    Synonyms: acreage, area, campus, country, district, environs, fields, gardens, habitat, holding, land, lot, premises, property, real estate, realm, sphere, spot, terrace, terrain, territory, tract, zone
  2. noun basis, premise
    Synonyms: account, antecedent, argument, base, bedrock, call, cause, chapter and verse, demonstration, determinant, dope, evidence, excuse, factor, footing, foundation, goods, groundwork, inducement, info, information, infrastructure, justification, motive, numbers, occasion, pretext, proof, rationale, reason, root, seat, straight stuff, substratum, test, testimony, trial, underpinning, wherefore, why, whyfor
  3. noun sediment
    Synonyms: deposit, dregs, grouts, leavings, lees, precipitate, precipitation, residue, settlings

لغات هم‌خانواده grounds

ارجاع به لغت grounds

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grounds» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grounds

لغات نزدیک grounds

پیشنهاد بهبود معانی