آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ خرداد ۱۴۰۳

    Demonstration

    ˌdemənˈstreɪʃn ˌdemənˈstreɪʃn

    شکل جمع:

    demonstrations

    معنی demonstration | جمله با demonstration

    noun countable uncountable C1

    ابراز، بیان، ارائه، نشان، توضیح

    Black flags were another demonstration of their grief.

    پرچم‌های سیاه نشان دیگری از سوگ آنان بود.

    The teacher's demonstration of the experiment made it easier to understand.

    توضیح آزمایش توسط معلم درک آن را آسان‌تر کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A live demonstration was held to showcase the latest technology.

    یک ارائه‌ی زنده برای نمایش آخرین فناوری برگزار شد.

    noun countable B2

    تظاهرات

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    students' demonstrations in the campus

    تظاهرات دانشجویان در کوی دانشگاه

    Police used water cannon to break up the demonstration.

    پلیس برای پایان دادن به تظاهرات از ماشین آب‌پاش استفاده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The workers' demonstration ended in violence.

    تظاهرات کارگران به خشونت انجامید.

    noun countable

    اثبات، مدرک، استنتاج، برهان

    the demonstration of one of the laws of physics

    اثبات یکی از قوانین فیزیک

    The demonstration provided conclusive evidence of the suspect's guilt.

    این مدارک شواهد قطعی از گناهکار بودن مظنون ارائه کرد.

    noun countable

    نمایش

    the first public demonstration of the new computers

    نخستین نمایش همگانی کامپیوترهای جدید

    The teacher used visual aids as part of her demonstration on chemical reactions.

    معلم از وسایل کمک بصری به‌عنوان بخشی از نمایش خود درمورد واکنش‌های شیمیایی استفاده کرد.

    noun

    (نظامی) تظاهر به تک (تک یا نمایش نیرو با هدف فریب دشمن در منطقه‌ای غیر از منطقه‌ی عملیاتی)

    The demonstration was meant to confuse the enemy.

    تظاهر به تک برای گیج کردن دشمن بود.

    The soldiers executed a well-planned demonstration to mislead the opposing forces.

    سربازان تظاهر به تک برنامه‌ریزی‌شده‌ای را برای گمراه کردن نیروهای متخاصم اجرا کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    civil demonstrations

    تظاهرات مدنی

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد demonstration

    1. noun display of proof
      Synonyms:
      proof evidence show expression presentation confirmation exhibition manifestation illustration explanation description affirmation testimony validation substantiation exposition spectacle trial induction
      Antonyms:
      hiding concealment
    1. noun display of belief in cause by taking public action
      Synonyms:
      protest rally march parade strike picket picket line walkout sit-in love-in teach-in mass lobby fast lie-in

    لغات هم‌خانواده demonstration

    • noun
      demonstration, demonstrator
    • adjective
      demonstrable, demonstrative
    • verb - transitive
      demonstrate
    • adverb
      demonstrably, demonstratively

    سوال‌های رایج demonstration

    شکل جمع demonstration چی میشه؟

    شکل جمع demonstration در زبان انگلیسی demonstrations است.

    ارجاع به لغت demonstration

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «demonstration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/demonstration

    لغات نزدیک demonstration

    • - demonstrate
    • - demonstrate an ability
    • - demonstration
    • - demonstrative
    • - demonstratively
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.