امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Illustration

ˌɪləˈstreɪʃn ˌɪləˈstreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    illustrations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
مثال، تصویر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He got his point across by way of illustration and interpretation.
- او از راه توضیح و تفسیر نکته‌ی خود را رساند.
- The book is full of useful illustrations.
- کتاب پر از تصویرهای مفید است.
- This setback was another illustration of his inefficiency and stupidity.
- این شکست نمونه‌ی دیگری از بی‌عرضگی و نابخردی او بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد illustration

  1. noun demonstration, exemplification
    Synonyms: analogy, case, case history, case in point, clarification, elucidation, example, explanation, for instance, instance, interpretation, model, representative, sample, sampling, specimen
  2. noun drawing, artwork that assists explanation
    Synonyms: adornment, cartoon, decoration, depiction, design, engraving, etching, figure, frontispiece, halftone, image, line drawing, painting, photo, photograph, picture, plate, sketch, snapshot, tailpiece, vignette

لغات هم‌خانواده illustration

ارجاع به لغت illustration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «illustration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/illustration

لغات نزدیک illustration

پیشنهاد بهبود معانی