امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Illustration

ˌɪləˈstreɪʃn ˌɪləˈstreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    illustrations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
مثال، تصویر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He got his point across by way of illustration and interpretation.
- او از راه توضیح و تفسیر نکته‌ی خود را رساند.
- The book is full of useful illustrations.
- کتاب پر از تصویرهای مفید است.
- This setback was another illustration of his inefficiency and stupidity.
- این شکست نمونه‌ی دیگری از بی‌عرضگی و نابخردی او بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد illustration

  1. noun demonstration, exemplification
    Synonyms:
    analogy case case history case in point clarification elucidation example explanation for instance instance interpretation model representative sample sampling specimen
  1. noun drawing, artwork that assists explanation
    Synonyms:
    adornment cartoon decoration depiction design engraving etching figure frontispiece halftone image line drawing painting photo photograph picture plate sketch snapshot tailpiece vignette

لغات هم‌خانواده illustration

ارجاع به لغت illustration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «illustration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/illustration

لغات نزدیک illustration

پیشنهاد بهبود معانی