گذشتهی ساده:
photographedشکل سوم:
photographedسومشخص مفرد:
photographsوجه وصفی حال:
photographingشکل جمع:
photographsعکس
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
an old photograph of my grandfather
عکس قدیمی پدربزرگم
عکس برداشتن، عکسبرداری کردن، عکس گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Khaju bridge has been photographed many times.
از پل خواجو بارها عکسبرداری شده است.
She photographed the bride.
او از عروس عکس گرفت.
The tree didn't photograph well.
عکس درخت خوب در نیامد.
عکس گرفتن (از)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «photograph» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/photograph