با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Photograph

ˈfoʊtəɡræf ˈfəʊtəɡrɑːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    photographed
  • شکل سوم:

    photographed
  • سوم‌شخص مفرد:

    photographs
  • وجه وصفی حال:

    photographing
  • شکل جمع:

    photographs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
عکس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- an old photograph of my grandfather
- عکس قدیمی پدربزرگم
verb - transitive verb - intransitive
عکس برداشتن، عکسبرداری کردن، عکس گرفتن
- Khaju bridge has been photographed many times.
- از پل خواجو بارها عکس‌برداری شده است.
- She photographed the bride.
- او از عروس عکس گرفت.
- The tree didn't photograph well.
- عکس درخت خوب در نیامد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد photograph

  1. noun a still picture taken with a camera
    Synonyms: blowup, close-up, image, Kodachrome, Kodak, likeness, microfilm, mug, negative, photo, photostat, pic, picture, pinup, pix, Polaroid, portrait, positive, print, shot, slide, snap, snapshot, transparency
  2. verb take a picture with a camera
    Synonyms: capture, capture on film, cinematize, close-up, copy, film, get, get a likeness, get a shot, illustrate, lens, make a picture, microfilm, mug, photo, photoengrave, photostat, picture, print, record, reproduce, roll, shoot, snap, snapshot, take, turn, X-ray

Collocations

لغات هم‌خانواده photograph

ارجاع به لغت photograph

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «photograph» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/photograph

لغات نزدیک photograph

پیشنهاد بهبود معانی