هنر نمای نزدیک، کلوزآپ (نزدیکترین نما به شیء یا شخصی که دوربین آن را در بر میگیرد)
They showed me close-ups of the moon.
عکسهای نمای نزدیک ماه را نشانم دادند.
The photographer captured a stunning close-up of a butterfly on a flower petal.
این عکاس کلوزآپ خیرهکنندهای از یک پروانه روی گلبرگ گل را ثبت کرده است.
از نزدیک، از فاصلهی کم، خیلی نزدیک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The detective studied the crime scene close-up.
کارآگاه از فاصلهی کم صحنهی جنایت را بررسی کرد.
The close-up examination of the document uncovered a hidden signature.
با بررسی خیلی نزدیک این سند، امضای پنهان آشکار شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «close-up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/close-up