امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Obstruct

əbˈstrʌkt əbˈstrʌkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    obstructed
  • شکل سوم:

    obstructed
  • سوم‌شخص مفرد:

    obstructs
  • وجه وصفی حال:

    obstructing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
مسدود کردن، جلو چیزی را گرفتن، مانع شدن، ایجاد مانع کردن، اشکال‌تراشی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The water pipe is obstructed.
- لوله‌ی آب گرفته است.
- Trucks obstructed the road.
- کامیونها راه را بند آوردند.
- Veins obstructed by blood clots.
- رگ‌هایی که لخته‌های خون آن‌ها را مسدود کرده بود.
- Government interference obstructed the development of trade.
- دخالت دولت مانع توسعه‌ی امور بازرگانی می‌شد.
- Trees had obstructed the view of the beach.
- درختان منظره‌ی ساحل را کور کرده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obstruct

  1. verb prevent, restrict
    Synonyms: arrest, bar, barricade, block, check, choke, clog, close, congest, crab, curb, cut off, drag one’s feet, fill, foul up, frustrate, get in the way, hamper, hamstring, hang up, hide, hinder, hold up, impede, inhibit, interfere, interrupt, mask, monkey with, obscure, occlude, plug, restrain, retard, sandbag, shield, shut off, slow down, stall, stonewall, stop, stopper, stymie, terminate, throttle, thwart, trammel, weigh down
    Antonyms: abet, aid, assist, boost, clear, help, promote, support

ارجاع به لغت obstruct

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obstruct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obstruct

لغات نزدیک obstruct

پیشنهاد بهبود معانی