شکل جمع:
shieldsسپر، محفظه، سپرشدن
سپر، پوشش، حامی، حفاظ، پوشش محافظ، بهوسیلهی سپر حفظ کردن، حفاظ پیدا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
God is my shield.
خدا نگهدار من است.
a policeman's shield
نشان فلزی که پاسبانها به سینه میزنند (یا با خود حمل میکنند)
a lead shield
دیوارهی سربی
He shielded his eyes from the sun.
چشمان خود را از آفتاب حفظ کرد.
Faith will shield you against temptation.
ایمان در برابر وسوسه سپر شما خواهد شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shield» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shield