دفع کردن، دور کردن (با off یا away ) دفاع کردن، عهدهداری معاش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was fending himself from his wife's clamor.
خود را از جیغوداد زنش حفظ میکرد.
She raised her hand up to fend branches from her eyes.
دستش را بلند کرد تا شاخهها را از جلوی چشمان خود کنار بزند.
She fended off her suitors for a long time.
مدتها با خواستگاران کجدار و مریز رفتار میکرد.
I fended off his blows and landed a kick on his belly.
ضربههای او را دفع کردم و لگدی بر شکمش کوبیدم.
(با جاخالی دادن یا زرنگی یا عملیات وانمودین) دفع کردن، پدفند کردن، از سر باز کردن، طفره رفتن
از عهده برآمدن، (بدون کمک) به کار خود ادامه دادن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن، روی پای خود ایستادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fend» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fend