گذشتهی ساده:
repelledشکل سوم:
repelledسومشخص مفرد:
repelsوجه وصفی حال:
repellingدفع کردن، رد کردن، نپذیرفتن، جلوگیری کردن از، بیزار کردن، مقابله کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Two like electrical charges repel one another.
دو بار الکتریکی همنام همدیگر را دفع میکنند.
to repel an enemy attack
حملهی دشمن را دفع کردن
I angrily repelled his suggestion.
با خشم پیشنهاد او را رد کردم.
Parichehr repelled Hassan's advances.
پریچهر اظهار علاقهی حسن را رد کرد.
His actions have repelled the voters.
اعمال او رأیدهندگان را از او زده کرده است.
Fish smell repelled her.
بوی ماهی او را بیزار میکرد.
This spray repels mosquitos and flies.
این افشانه پشه و مگس را دور میکند.
a paint that repels moisture
رنگی که رطوبت در آن اثر ندارد
Water repels oil.
آب با چربی آمیخته نمیشود.
She repelled the temptation to pull the trigger.
او وسوسهی چکاندن ماشه را سرکوب کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «repel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/repel