با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Sicken

ˈsɪkən ˈsɪkən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sickened
  • شکل سوم:

    sickened
  • سوم شخص مفرد:

    sickens
  • وجه وصفی حال:

    sickening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
مریض کردن یا شدن، بیمار کردن، ناخوش کردن
- Food poisoning sickened the customers.
- مسمومیت غذایی مشتریان را مریض کرد.
- their sickening disregard of women's rights
- بی‌اعتنایی بیزار‌کننده‌ی آنان نسبت به حقوق زنان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sicken

  1. verb revolt, make ill
    Synonyms: affect, afflict, derange, disgust, disorder, gross out, nauseate, offend, reluct, repel, repulse, turn, turn one’s stomach, unhinge, unsettle, upset
    Antonyms: cure, heal, help, make well, mend

لغات هم‌خانواده sicken

ارجاع به لغت sicken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sicken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sicken

لغات نزدیک sicken

پیشنهاد بهبود معانی