فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sicken

ˈsɪkən ˈsɪkən

گذشته‌ی ساده:

sickened

شکل سوم:

sickened

سوم‌شخص مفرد:

sickens

وجه وصفی حال:

sickening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

مریض کردن یا شدن، بیمار کردن، ناخوش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Food poisoning sickened the customers.

مسمومیت غذایی مشتریان را مریض کرد.

their sickening disregard of women's rights

بی‌اعتنایی بیزار‌کننده‌ی آنان نسبت به حقوق زنان

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sicken

  1. verb revolt, make ill
    Synonyms:
    upset affect disgust offend repel turn nauseate afflict disorder unsettle derange unhinge repulse gross out turn one’s stomach reluct
    Antonyms:
    help heal cure make well mend

لغات هم‌خانواده sicken

  • verb - intransitive
    sicken

ارجاع به لغت sicken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sicken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sicken

لغات نزدیک sicken

پیشنهاد بهبود معانی