گذشتهی ساده:
curedشکل سوم:
curedسومشخص مفرد:
curesوجه وصفی حال:
curingشکل جمع:
curesعلاج، شفا، دارو، شفا دادن، بهبودی دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
cureless
بیدرمان
There is no cure for this disease.
این بیماری درمان ندارد.
a cure for that country's economic woes
چارهی مشکلات اقتصادی آن کشور
water cure
آب درمانی
Quinine is the cure for malaria.
کنین داروی مالاریا است.
the cure of their souls
شفای روح آنان
His cancer was cured.
سرطان او درمان شد.
Her disease cannot be cured easily.
بیماری او بهآسانی درمان نخواهد شد.
steps toward curing the factory's financial problems
گامهایی در راه چاره کردن مسائل مالی کارخانه
Punishment cured him of lying.
مجازات دروغگویی او را برطرف کرد.
a child cured of lisping
کودکی که شلی زبان او چارهیابی شده است
to cure meat by salting
با نمک زدن گوشت را حفظ کردن
Tobacco cures better in the sun.
توتون در آفتاب بهتر عمل میآید.
(انگلیس) مقام کشیشی به دست آوردن (یا از آن استعفا دادن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cure