با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Problem

ˈprɑːbləm ˈprɒbləm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    problems

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable A1
مسئله، مشکل، موضوع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a mathematical problem
- یک مسئله‌ی ریاضی
- marital problems
- مسائل زناشویی
- a problem child
- بچه‌ی مسئله‌آفرین
noun countable
چیستان، معما
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد problem

  1. noun difficulty; bad situation
    Synonyms: botheration, box, can of worms, complication, count, crunch, dilemma, disagreement, dispute, disputed point, doubt, headache, hitch, hot water, issue, mess, obstacle, pickle, point at issue, predicament, quandary, question, scrape, squeeze, trouble, worriment
    Antonyms: good situation, solution
  2. noun puzzle, question
    Synonyms: brainteaser, bugaboo, cliff-hanger, conundrum, enigma, example, grabber, illustration, intricacy, mind-boggler, mystery, poser, puzzler, query, riddle, sixty-four thousand dollar question, stickler, stumper, teaser, twister
    Antonyms: solution

ارجاع به لغت problem

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «problem» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/problem

لغات نزدیک problem

پیشنهاد بهبود معانی