آخرین به‌روزرسانی:

Headache

ˈhedeɪk ˈhedeɪk

شکل جمع:

headaches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

سردرد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

when i feel hungry for more than one hour, I get headache.

وقتی بیش از یک ساعت احساس گرسنگی می‌کنم، سردرد می‌گیرم.

I have a headache and there is a dinning sound in my ears.

سردرد دارم و گوشم صدا می‌دهد.

noun countable

دردسر، گرفتاری، زحمت، دقمصه، مخمصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

that trip was nothing but a long headache.

آن مسافرت چیزی جز دردسر طولانی نبود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد headache

  1. noun difficulty, problem
    Synonyms:
    trouble problem dilemma annoyance frustration bother worry inconvenience hassle hindrance nuisance bane vexation predicament pest pain in the neck quagmire
  1. noun migraine
    Synonyms:
    splitting headache throbbing head pounding head migrim cephalalgia

سوال‌های رایج headache

شکل جمع headache چی میشه؟

شکل جمع headache در زبان انگلیسی headaches است.

ارجاع به لغت headache

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «headache» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/headache

لغات نزدیک headache

پیشنهاد بهبود معانی