شکل جمع:
headachesسردرد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
when i feel hungry for more than one hour, I get headache.
وقتی بیش از یک ساعت احساس گرسنگی میکنم، سردرد میگیرم.
I have a headache and there is a dinning sound in my ears.
سردرد دارم و گوشم صدا میدهد.
دردسر، گرفتاری، زحمت، دقمصه، مخمصه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
that trip was nothing but a long headache.
آن مسافرت چیزی جز دردسر طولانی نبود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «headache» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/headache