شکل جمع:
quagmiresجغرافیا لجنزار، گنداب (نوعی پودهزار یا خاک باتلاقی شناور)
The farmer struggled to free his tractor from the quagmire.
کشاورز تلاش میکرد تراکتورش را از لجنزار خارج کند.
The dog dove into the quagmire.
سگ در گنداب فرو رفت.
گرفتاری شدید، تنگنا، گرداب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company found itself in a quagmire.
این شرکت خود را در گرفتاری شدید یافت.
a quagmire of debts and bankruptcy
گرداب قرض و ورشکستگی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quagmire» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quagmire