گذشتهی ساده:
muddledشکل سوم:
muddledسومشخص مفرد:
muddlesوجه وصفی حال:
muddlingگیج کردن، خراب کردن، درهموبرهم کردن، گیجی، تیرگی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The country's tax situation is a muddle.
وضع مالیاتی کشور در هم و برهم است.
muddled thinking
تفکر مبهم و آشفته
The drink muddled him and his voice became loud.
مشروب او را مست کرد و صدایش بلند شد.
He muddled around the house for weeks.
او هفتهها در خانه دستخوش سردرگمی بود.
Unless you overcome your present muddle, your job is at risk.
اگر بر سردرگمی فعلی خود فائق نشوی شغلت در خطر است.
He muddled the brook with his splashing.
با جست و خیز خود، جوی را گل آلود کرد.
They suffered a few disasters before muddling through to victory.
با چند فاجعه روبهرو شدند؛ ولی باوجوداین به پیروزی دست یافتند.
(انگلیس) با وجود اشتباه و شورتیگری انجامدادن یا موفق شدن، بالأخره کامیاب شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «muddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/muddle