فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bungle

ˈbʌŋɡl ˈbʌŋɡl

گذشته‌ی ساده:

bungled

شکل سوم:

bungled

سوم‌شخص مفرد:

bungles

وجه وصفی حال:

bungling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

سرهم‌بندی کردن، سنبل کردن، خراب کردن، خام دستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The engineers bungled the job.

مهندسان آن کار را سمبل کردند.

He bungled anything he ever attempted.

به هر کاری که دست زد خرابش کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a bureaucratic bungle

اشتباه‌کاری اداری

He is a bungler.

او آدمی شوتی (دست و پاچلفتی) است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bungle

  1. verb blunder, mess up
    Synonyms:
    mess up err foul up screw up mishandle flub botch fumble goof up mismanage ball up drop the ball louse up muff boggle ruin butcher mar spoil miscalculate make a mess of fudge gum up
    Antonyms:
    succeed manage do well fix

ارجاع به لغت bungle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bungle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bungle

لغات نزدیک bungle

پیشنهاد بهبود معانی