گذشتهی ساده:
bungledشکل سوم:
bungledسومشخص مفرد:
bunglesوجه وصفی حال:
bunglingسرهمبندی کردن، سنبل کردن، خراب کردن، خام دستی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The engineers bungled the job.
مهندسان آن کار را سمبل کردند.
He bungled anything he ever attempted.
به هر کاری که دست زد خرابش کرد.
a bureaucratic bungle
اشتباهکاری اداری
He is a bungler.
او آدمی شوتی (دست و پاچلفتی) است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bungle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bungle