Mishandle

    ˌmɪsˈhændl ˌmɪsˈhændl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      mishandled

    • شکل سوم:

      mishandled

    • سوم‌شخص مفرد:

      mishandles

    • وجه وصفی حال:

      mishandling

    معنی

    بدبکار بردن، بد اداره کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد mishandle

    1. verb bobble
      Synonyms:
      err muff fumble screw up mess up blow bungle botch flub goof goof up foul up gum up blunder overlook misuse abuse harm mistreat pervert misconduct misemploy misapply misdirect maladminister misgovern mismanager be incompetent be inefficient prostitute confound
    1. verb mess up
      Synonyms:
      screw up blow make a mess of muff botch bungle flub foul up goof up goof gum up blunder fumble err abuse harm misuse mistreat misapply misemploy misdirect pervert prostitute maladminister misconduct misgovern be incompetent be inefficient confound overlook put foot in shoot oneself in foot make a hash of
      Antonyms:
      manage handle

    ارجاع به لغت mishandle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mishandle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mishandle

    لغات نزدیک mishandle

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه