فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fumble

ˈfʌmbl ˈfʌmbl

گذشته‌ی ساده:

fumbled

شکل سوم:

fumbled

سوم‌شخص مفرد:

fumbles

وجه وصفی حال:

fumbling

شکل جمع:

fumbles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

کورکورانه جلورفتن، اشتباه کردن، لکنت زبان پیداکردن، من‌من کردن، (در فوتبال) توپ را از دست دادن،سنبل کردن، کورمالی، اشتباه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He fumbled in his pocket for some coins.

او در جیبش دنبال پول خرد می‌گشت.

He fumbled the ball twice.

دوبار توپ از دستش افتاد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He fumbled around in the dark hall.

او در سالن تاریک کورمال‌کورمال حرکت می‌کرد.

In answer to the boss, he fumbled a while and left suddenly.

او در پاسخ به رئیس قدری من‌من کرد و ناگهان رفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fumble

  1. verb bumble, mess up
    Synonyms:
    err screw up bungle flub goof mess up botch spoil mishandle mismanage stumble louse up flounder grope grapple feel bollix misfield lose the handle scrabble
    Antonyms:
    do well

ارجاع به لغت fumble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fumble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fumble

لغات نزدیک fumble

پیشنهاد بهبود معانی