فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Scrabble

ˈskræbl ˈskræbl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

دستمالی کردن، خط‌خط کردن، سرسری چیز نوشتن، دستمالی، تقلا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

She fell scrabbling on the dirt and begging.

بر خاک چنگ می‌زد و التماس می‌کرد.

words scrabbled on the door

کلماتی که با خط بد روی در نوشته شده بود

نمونه‌جمله‌های بیشتر

By hard scrabbling he succeeded in pulling the cart out of the gutter.

با تقلای سخت موفق شد گاری را از جوی بیرون بیاورد.

She scrabbled up a supper out of the leftovers.

با سرهم کردن پس‌مانده‌ها شام درست کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scrabble

  1. verb write down quickly without much attention to detail
    Synonyms:
    scribble scape struggle clamber grope grope-for
  1. noun an aimless drawing
    Synonyms:
    scribble doodle barbouillage

ارجاع به لغت scrabble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scrabble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scrabble

لغات نزدیک scrabble

پیشنهاد بهبود معانی