فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Doodle

ˈduːdl ˈduːdl

گذشته‌ی ساده:

doodled

شکل سوم:

doodled

سوم‌شخص مفرد:

doodles

وجه وصفی حال:

doodling

شکل جمع:

doodles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

خط زدن، خط‌خطی کردن (معمولاً هنگام خستگی یا فکر کردن به چیزی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

Some of the students were doodling during the professor's lecture.

بعضی از دانشجویان هنگامی که استاد درس می‌داد، مشغول خط‌خطی کردن کاغذهای خود بودند.

a sheet covered in doodles

ورقه‌ی خط‌خطی شده

verb - transitive

وقت تلف کردن، وقت‌کشی کردن، ول گشتن، دست‌دست کردن، سرسری گرفتن، بازیچه کردن، هدر دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد doodle

  1. verb to waste time by engaging in aimless activity
    Synonyms:
    fool around mess around fiddle tinker trifle putter fool draw scribble dolt
  1. noun an aimless drawing
    Synonyms:
    scribble scrabble

ارجاع به لغت doodle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «doodle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/doodle

لغات نزدیک doodle

پیشنهاد بهبود معانی