آخرین به‌روزرسانی:

Tinker

ˈtɪŋkər ˈtɪŋkə

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive

بند‌زن، وصال ( vassaal )، سرهم‌بندی، وصله‌کاری، تعمیرکردن، بندزدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

he tinkered with the radio all day but still couldn't fix it!

تمام روز به رادیو ور رفت؛ ولی نتوانست آن را درست کند!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tinker

  1. verb fiddle with
    Synonyms:
    mess with play with play toy fix repair fiddle monkey mess dabble putter trifle with take apart muck about doodle puddle niggle
    Antonyms:
    leave alone

ارجاع به لغت tinker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tinker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tinker

لغات نزدیک tinker

پیشنهاد بهبود معانی