آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Mess

mes mes

گذشته‌ی ساده:

messed

شکل سوم:

messed

سوم‌شخص مفرد:

messes

وجه وصفی حال:

messing

شکل جمع:

messes

معنی mess | جمله با mess

noun B1

شلوغی، کثیفی، شلختگی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

We have to clear away the mess left by the guests.

باید ریخت و پاش مهمانان را جمع و جور کنیم.

a big mess of people

توده‌ی بزرگی از مردم جورواجور

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The apartment was a big mess.

آپارتمان غرق در کثافت بود.

He is making a mess of his own life.

او دارد زندگی خود را تباه می‌کند.

She got herself into a mess.

او خود را به دردسر انداخت.

The prisoner's appearance was a mess.

سر و وضع آن زندانی افتضاح بود.

noun

یک خوراک (از غذا)، یک ظرف غذا، هم غذایی (در ارتش و غیره)، غذاخوری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The mess opens at eight.

غذاخوری ساعت هشت باز می‌شود.

mess building

ساختمان غذاخوری

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a mess of beans and beef

خوراک لوبیا و گوشت گاو

a savory mess of rice and chicken livers

خوراک خوشمزه‌ای از برنج و جگر مرغ

A mess of milk made by crumbling bread into it.

خوراک شیر که در آن نان تلیت کرده‌بودند.

Every officer is assigned to a mess.

هر افسر را مأمور یک گروه هم‌خوراک می‌کنند.

They never served the mess on time.

هیچ‌گاه سر وقت غذا نمی‌دادند.

Fresh fruit was a rarity in army messes.

در ناهارخانه‌های ارتشی میوه‌ی تازه نادر بود.

verb - transitive

شلوغ کاری کردن، آلوده کردن، آشفته کردن

His clothes were all messed.

لباس‌های او سرتاپا کثیف شده بود.

A child messing with his fork and spoon.

بچه‌ای که با چنگال و قاشق خود ور می‌رود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

That event messed up my life.

آن رویداد زندگی مرا مختل کرد.

The wind messed up my hair.

باد زلف مرا به هم زد.

Tell him not to mess with me again!

به او بگو دیگر سر به سرم نگذارد!

You shouldn't be messing in other people's affairs!

تو نباید در کار دیگران دخالت کنی!

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mess

  1. noun difficulty, predicament
    Antonyms:

Phrasal verbs

mess about (or around)

1- (عامیانه) درگیر شدن (با) 2- وقت تلف کردن، ور رفتن، انگولک کردن

سوال‌های رایج mess

گذشته‌ی ساده mess چی میشه؟

گذشته‌ی ساده mess در زبان انگلیسی messed است.

شکل سوم mess چی میشه؟

شکل سوم mess در زبان انگلیسی messed است.

شکل جمع mess چی میشه؟

شکل جمع mess در زبان انگلیسی messes است.

وجه وصفی حال mess چی میشه؟

وجه وصفی حال mess در زبان انگلیسی messing است.

سوم‌شخص مفرد mess چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد mess در زبان انگلیسی messes است.

ارجاع به لغت mess

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mess» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mess

لغات نزدیک mess

پیشنهاد بهبود معانی