آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Mess

    mes mes

    گذشته‌ی ساده:

    messed

    شکل سوم:

    messed

    سوم‌شخص مفرد:

    messes

    وجه وصفی حال:

    messing

    شکل جمع:

    messes

    معنی mess | جمله با mess

    noun B1

    شلوغی، کثیفی، شلختگی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    We have to clear away the mess left by the guests.

    باید ریخت و پاش مهمانان را جمع و جور کنیم.

    a big mess of people

    توده‌ی بزرگی از مردم جورواجور

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The apartment was a big mess.

    آپارتمان غرق در کثافت بود.

    He is making a mess of his own life.

    او دارد زندگی خود را تباه می‌کند.

    She got herself into a mess.

    او خود را به دردسر انداخت.

    The prisoner's appearance was a mess.

    سر و وضع آن زندانی افتضاح بود.

    noun

    یک خوراک (از غذا)، یک ظرف غذا، هم غذایی (در ارتش و غیره)، غذاخوری

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The mess opens at eight.

    غذاخوری ساعت هشت باز می‌شود.

    mess building

    ساختمان غذاخوری

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a mess of beans and beef

    خوراک لوبیا و گوشت گاو

    a savory mess of rice and chicken livers

    خوراک خوشمزه‌ای از برنج و جگر مرغ

    A mess of milk made by crumbling bread into it.

    خوراک شیر که در آن نان تلیت کرده‌بودند.

    Every officer is assigned to a mess.

    هر افسر را مأمور یک گروه هم‌خوراک می‌کنند.

    They never served the mess on time.

    هیچ‌گاه سر وقت غذا نمی‌دادند.

    Fresh fruit was a rarity in army messes.

    در ناهارخانه‌های ارتشی میوه‌ی تازه نادر بود.

    verb - transitive

    شلوغ کاری کردن، آلوده کردن، آشفته کردن

    His clothes were all messed.

    لباس‌های او سرتاپا کثیف شده بود.

    A child messing with his fork and spoon.

    بچه‌ای که با چنگال و قاشق خود ور می‌رود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    That event messed up my life.

    آن رویداد زندگی مرا مختل کرد.

    The wind messed up my hair.

    باد زلف مرا به هم زد.

    Tell him not to mess with me again!

    به او بگو دیگر سر به سرم نگذارد!

    You shouldn't be messing in other people's affairs!

    تو نباید در کار دیگران دخالت کنی!

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mess

    1. noun disorder, litter
      Synonyms:
      confusion disorganization chaos clutter jumble untidiness disarray mishmash hodgepodge shambles wreck debris dirtiness litter mayhem turmoil combination compound wreckage eyesore sight fright hash botch every which way salmagundi discombobulation monstrosity
      Antonyms:
      order organization tidiness
    1. noun difficulty, predicament
      Synonyms:
      predicament dilemma plight fix jam pickle mix-up stew muddle perplexity imbroglio
      Antonyms:
      solution benefit

    Phrasal verbs

    mess about (or around)

    1- (عامیانه) درگیر شدن (با) 2- وقت تلف کردن، ور رفتن، انگولک کردن

    سوال‌های رایج mess

    گذشته‌ی ساده mess چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده mess در زبان انگلیسی messed است.

    شکل سوم mess چی میشه؟

    شکل سوم mess در زبان انگلیسی messed است.

    شکل جمع mess چی میشه؟

    شکل جمع mess در زبان انگلیسی messes است.

    وجه وصفی حال mess چی میشه؟

    وجه وصفی حال mess در زبان انگلیسی messing است.

    سوم‌شخص مفرد mess چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد mess در زبان انگلیسی messes است.

    ارجاع به لغت mess

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mess» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mess

    لغات نزدیک mess

    • - mesozoic
    • - mesquite
    • - mess
    • - mess about
    • - mess about (or around)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.