آوار، لاشه، خرابه
The car's wreckage was towed away from the accident scene.
لاشهی خودرو از محل حادثه خارج شد.
The wreckage of the plane was scattered across the field.
لاشهی هواپیما در سراسر زمین پراکنده شد.
خرابی، خرابشدگی، فروپاشی، اتلاف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
wreckage caused by the storm
خرابی ناشی از طوفان
The explosion caused widespread wreckage.
انفجار موجب خرابی گستردهای شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wreckage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wreckage