امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wreckage

ˈrekɪdʒ ˈrekɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
آوار، لاشه، خرابه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The car's wreckage was towed away from the accident scene.
- لاشه‌ی خودرو از محل حادثه خارج شد.
- The wreckage of the plane was scattered across the field.
- لاشه‌ی هواپیما در سراسر زمین پراکنده شد.
noun uncountable
خرابی، خراب‌شدگی، فروپاشی، اتلاف
- wreckage caused by the storm
- خرابی ناشی از طوفان
- The explosion caused widespread wreckage.
- انفجار موجب خرابی گسترده‌ای شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wreckage

  1. noun An act, instance, or consequence of breaking
    Synonyms:
    breakage damage destruction impairment
  1. noun The remains of something destroyed, disintegrated, or decayed
    Synonyms:
    debris wreck remains ruins rubble hulk flotsam ruin havoc flotsam-and-jetsam wrack remnants shambles
  1. noun The act of destroying or state of being destroyed
    Synonyms:
    bane destruction devastation havoc ruin ruination undoing wrack wreck

ارجاع به لغت wreckage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wreckage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wreckage

لغات نزدیک wreckage

پیشنهاد بهبود معانی