آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Wreckage

ˈrekɪdʒ ˈrekɪdʒ

معنی wreckage | جمله با wreckage

noun uncountable C2

آوار، لاشه، خرابه

The car's wreckage was towed away from the accident scene.

لاشه‌ی خودرو از محل حادثه خارج شد.

The wreckage of the plane was scattered across the field.

لاشه‌ی هواپیما در سراسر زمین پراکنده شد.

noun uncountable

خرابی، خراب‌شدگی، فروپاشی، اتلاف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

wreckage caused by the storm

خرابی ناشی از طوفان

The explosion caused widespread wreckage.

انفجار موجب خرابی گسترده‌ای شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wreckage

  1. noun an act, instance, or consequence of breaking
  1. noun the remains of something destroyed, disintegrated, or decayed
    Synonyms:
  1. noun the act of destroying or state of being destroyed

ارجاع به لغت wreckage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wreckage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wreckage

لغات نزدیک wreckage

پیشنهاد بهبود معانی