با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ruin

ˈruːɪn ˈruːɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ruined
  • شکل سوم:

    ruined
  • سوم‌شخص مفرد:

    ruins
  • وجه وصفی حال:

    ruining
  • شکل جمع:

    ruins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
خراب کردن، فنا کردن، فاسد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Foreign competition ruined our factory.
- رقابت برون‌مرزی کارخانه‌ی ما را ورشکسته کرد.
- His drunkenness ruined our party.
- بدمستی او مهمانی ما را خراب کرد.
- A serious illness ruined his chances of promotion.
- بیماری سخت شانس ارتقای رتبه‌ی او را از میان برد.
- ruined hopes
- امیدهای نقش برآب
- ruined reputation
- شهرت از بین‌رفته
- The rain ruined my hat.
- باران کلاه مرا خراب کرد.
- Maheen's wastefulness ruined her husband.
- ولخرجی مهین وضع مالی شوهرش را خراب کرد.
- Government interference ruined the country's economy.
- دخالت دولت اقتصاد کشور را نابود کرد.
- a palace ruined by the passage of time and by lack of care
- کاخی که در اثر گذشت زمان و بی‌توجهی خراب شده است
- a ruined city
- یک شهر ویران (شده)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
خراب شدن، نابود شدن
noun countable
نابودی، خرابی، ویرانی، تباهی
- Alamoot Castle is now in ruins.
- قلعه‌ی الموت اکنون خرابه است.
- Rey's ruins are located near Tehran.
- خرابه‌های ری نزدیک تهران است.
- Gambling was his ruin.
- قمار سبب تباهی او بود.
- that party's political ruin
- نابودی سیاسی آن حزب
- Carelessness was his ruin.
- بی‌دقتی مایه‌ی فنای او شد.
- Moral ruin goes hand in hand with faithlessness.
- انحطاط اخلاقی با بی‌ایمانی همراه است.
- the ruins which were caused by heavy bombardments
- خرابی‌هایی که در اثر بمباران‌های سنگین ایجاد شده بود
- The house is in a state of ruin.
- خانه به صورت مخروبه درآمده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ruin

  1. noun situation of devastation
    Synonyms: atrophy, bane, bankruptcy, bath, breakdown, collapse, confusion, crackup, crash, crumbling, damage, decay, defeat, degeneracy, degeneration, demolition, destitution, destruction, deterioration, dilapidation, disintegration, disrepair, dissolution, downfall, downgrade, extinction, failure, fall, havoc, insolvency, loss, nemesis, overthrow, ruination, skids, subversion, the end, undoing, waste, waterloo, wreck, wreckage
    Antonyms: building, construction, creation, development, growth
  2. verb devastate, destroy
    Synonyms: bankrupt, beggar, botch, break, bring down, bring to ruin, bust, clean out, crush, decimate, deface, defeat, defile, demolish, deplete, deplore, depredate, desecrate, despoil, devour, dilapidate, disfigure, do in, drain, exhaust, fleece, impoverish, injure, lay waste, maim, make a mess of, mangle, mar, mutilate, overthrow, overturn, overwhelm, pauperize, pillage, rape, ravish, raze, reduce, sack, shatter, smash, spoil, spoilate, total, use up, wipe out, wrack, wreak havoc on, wreck
    Antonyms: build, construct, create, develop, grow

Collocations

Idioms

  • go to rack and ruin

    کاملاً ویران شدن

    دچار خرابی و فلاکت شدن، نابنوا شدن

ارجاع به لغت ruin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ruin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ruin

لغات نزدیک ruin

پیشنهاد بهبود معانی