فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Do In

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • phrasal verb
    خسته کردن
  • phrasal verb
    فریب دادن، گول زدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد do in

  1. phrasal verb destroy; exhaust
    Synonyms: assassinate, bankrupt, bump off, butcher, cool, dilapidate, dispatch, do away with, eliminate, execute, fatigue, finish, frazzle, kill, knock out, liquidate, murder, put away, ruin, shatter, slaughter, slay, tire, wear out, weary, wreck
    Antonyms: bear, create, invent

ارجاع به لغت do in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «do in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/do-in

لغات نزدیک do in

پیشنهاد بهبود معانی