بیزار، خسته، مانده، کسل، بیزار کردن، کسل شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
weary miners walking home
معدنچیهای خستهای که پای پیاده به منزل میرفتند
I am weary of his jokes.
از شوخیهای او خسته شدهام.
People grew weary of that useless war.
کمکم مردم از آن جنگ بیهوده بیزار شدند.
weary work
کار خستهکننده
his weary explanation
توضیح ملالانگیز او
She was wearied by the constant questions.
پرسشهای مداوم او را خسته کرد.
anxieties that wearied his mind
نگرانیهایی که فکرش را خسته میکرد
I was getting weary of living abroad.
داشتم از زندگی در خارج خسته میشدم.
weary of something (or someone)
از چیزی (یا کسی) خسته شدن، بیزار شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «weary» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weary