آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Fatigue

    fəˈtiːɡ fəˈtiːɡ

    گذشته‌ی ساده:

    fatigued

    شکل سوم:

    fatigued

    سوم‌شخص مفرد:

    fatigues

    وجه وصفی حال:

    fatiguing

    شکل جمع:

    fatigues

    معنی fatigue | جمله با fatigue

    noun uncountable formal

    خستگی، فرسودگی، کوفتگی، بی‌حالی، ضعف (شدید)

    Fatigue is one of the causes of car accidents.

    یکی از علل تصادفات رانندگی خستگی است.

    The soldiers collapsed from hunger and fatigue.

    سربازان از شدت گرسنگی و کوفتگی از پا درآمدند.

    noun uncountable

    فیزیک خستگی (ضعف در ساختار فلزات و مواد، معمولاً ناشی از تنش‌های مکرر)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Aircraft parts are regularly inspected for metal fatigue.

    قطعات هواپیما به‌طور منظم از نظر خستگی فلز بررسی می‌شوند.

    Repeated bending can lead to fatigue in steel parts.

    خم شدن مکرر می‌تواند باعث خستگی در قطعات فولادی شود.

    noun plural

    لباس نظامی، لباس خدمت (سربازی)

    We used to sleep in our fatigues.

    شب‌ها در لباس خدمت می‌خوابیدیم.

    The soldiers wore green fatigues during training.

    سربازان هنگام آموزش لباس نظامی سبز پوشیده بودند.

    noun plural

    انگلیسی بریتانیایی کار خدماتی، وظایف پادگانی، کار اجباری (معمولاً به‌عنوان تنبیه برای سربازان)

    The sergeant gave him extra fatigues for being late.

    گروهبان به‌خاطر دیر آمدن، برای او وظایف خدماتی اضافی در نظر گرفت.

    No one likes being assigned fatigues after hours.

    هیچ‌کس دوست ندارد بعداز ساعت کاری، وظایف اجباری انجام دهد.

    verb - transitive formal

    خسته کردن، از پا درانداختن

    I was so fatigued that I couldn't stand up.

    آن‌قدر خسته شده‌بودم که نمی‌توانستم بایستم.

    This kind of training can quickly fatigue even the strongest athletes.

    این نوع تمرین حتی قوی‌ترین ورزشکاران را هم به‌سرعت از پا درمی‌اندازد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fatigue

    1. noun tiredness
      Synonyms:
      exhaustion weariness lassitude lethargy weakness faintness heaviness listlessness enervation feebleness languor fatigation dullness overtiredness ennui debility burnout brain fag
      Antonyms:
      energy freshness vigor liveliness spirit
    1. verb tire, wear out
      Synonyms:
      exhaust wear out weaken drain deplete disable enervate flag droop languish sag drop sink wear down weary jade fag overtire tucker debilitate succumb take burn out knock out poop poop out peter out fizzle conk out prostrate bedraggle bush
      Antonyms:
      energize refresh envigorate

    سوال‌های رایج fatigue

    گذشته‌ی ساده fatigue چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fatigue در زبان انگلیسی fatigued است.

    شکل سوم fatigue چی میشه؟

    شکل سوم fatigue در زبان انگلیسی fatigued است.

    شکل جمع fatigue چی میشه؟

    شکل جمع fatigue در زبان انگلیسی fatigues است.

    وجه وصفی حال fatigue چی میشه؟

    وجه وصفی حال fatigue در زبان انگلیسی fatiguing است.

    سوم‌شخص مفرد fatigue چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fatigue در زبان انگلیسی fatigues است.

    ارجاع به لغت fatigue

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fatigue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fatigue

    لغات نزدیک fatigue

    • - fatidic
    • - fatigable
    • - fatigue
    • - fatigue life
    • - fatima
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.