گذشتهی ساده:
poopedشکل سوم:
poopedسومشخص مفرد:
poopsوجه وصفی حال:
poopingشکل جمع:
poopsپاشنهی کشتی، صدای قلپ، صدای کوتاه، قسمت بلند عقب کشتی، صدای بوق ایجاد کردن، قورت دادن، تفنگ در کردن، باد و گاز معده را خالی کردن، گوزیدن، با عقب کشتی تصادف کردن، فریفتن، آدم احمق، از نفس افتادن، خسته و مانده شدن، تمام شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The captain stood on the poop and addressed the sailors.
ناخدا روی سکوب پاشنه ایستاد و ناویان را مخاطب قرار داد.
After reaching Kollakchal I was utterly pooped.
پس از رسیدن به کلک چال دیگر اصلاً رمق نداشتم.
The old poop talks all the time.
مردیکه خر همهاش حرف میزند.
1- خسته شدن، از رمق افتادن 2- از کار افتادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «poop» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/poop