امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tail

teɪl teɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tailed
  • شکل سوم:

    tailed
  • سوم‌شخص مفرد:

    tails
  • وجه وصفی حال:

    tailing
  • شکل جمع:

    tails

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
دم، دنباله، عقب، ته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- the tail of a horse
- دم اسب
- once there was a donkey who did not have a tail...
- بودست خری که دم نبودش ...
- the tail of a kite
- دنباله‌ی بادبادک
- a comet with a tail
- ستاره‌ی دنباله‌دار
- a bridal gown with a long tail
- پیراهن عروس که دنباله‌ی بلند دارد
- the tail end of the story
- پایانی‌ترین بخش داستان
- to wag one's tail
- دم تکان دادن
- toward the tail of the evening
- نزدیکی‌های آخر شب
- Heads or tails?
- شیر یا خط؟
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive countable
تعقیب کردن، دنبال کردن
- Ask him to get off my tail.
- از او بخواه که دست از سرم بردارد (دنبال من راه نیفتد).
- I tailed the spy to the restaurant.
- من جاسوس را محرمانه تا رستوران تعقیب کردم.
verb - transitive
دنباله‌دار کردن
- He tailed a kite for his son.
- برای پسرش به یک بادبادک دنباله چسباند.
verb - transitive
دم گرفتن، دم چیدن
- to pit and tail cherries
- هسته و دم گیلاس‌ها را گرفتن
noun countable
کت دنباله‌دار، کت رسمی
- They were all wearing black tails and white ties.
- آن‌ها همه کت سیاه دنباله‌دار و کروات سفید در بر داشتند.
noun countable
باسن، سرین، نشیمنگاه
- to give somebody a smack on the tail
- به کسی در کونی زدن
noun countable
نزدیکی جنسی
noun countable
همراهان، ملتزمین، خدم و حشم
noun countable
حبس مال، انحصار وراثت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tail

  1. noun end piece, part
    Synonyms:
    appendage behind butt buttocks caudal appendage conclusion empennage end extremity fag end hind end hindmost part hind part last part posterior rear rear end reverse rudder rump stub tag tag end tailpiece train tush wagger
    Antonyms:
    front head
  1. verb follow
    Synonyms:
    bedog dog eye hound keep an eye on pursue shadow stalk tag track trail
    Antonyms:
    run away

Idioms

  • on one's tail

    (از نزدیک و محرمانه) در تعقیب کسی، دنبال کسی

  • turn tail

    (از خطر یا دشواری و غیره) فرار کردن، پشت کردن (به)، فلنگ را بستن

ارجاع به لغت tail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tail

لغات نزدیک tail

پیشنهاد بهبود معانی