گذشتهی ساده:
tailedشکل سوم:
tailedسومشخص مفرد:
tailsوجه وصفی حال:
tailingشکل جمع:
tailsدم، دنباله، عقب، ته
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
the tail of a horse
دم اسب
once there was a donkey who did not have a tail...
بودست خری که دم نبودش ...
the tail of a kite
دنبالهی بادبادک
a comet with a tail
ستارهی دنبالهدار
a bridal gown with a long tail
پیراهن عروس که دنبالهی بلند دارد
the tail end of the story
پایانیترین بخش داستان
to wag one's tail
دم تکان دادن
toward the tail of the evening
نزدیکیهای آخر شب
Heads or tails?
شیر یا خط؟
تعقیب کردن، دنبال کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Ask him to get off my tail.
از او بخواه که دست از سرم بردارد (دنبال من راه نیفتد).
I tailed the spy to the restaurant.
من جاسوس را محرمانه تا رستوران تعقیب کردم.
دنبالهدار کردن
He tailed a kite for his son.
برای پسرش به یک بادبادک دنباله چسباند.
دم گرفتن، دم چیدن
to pit and tail cherries
هسته و دم گیلاسها را گرفتن
کت دنبالهدار، کت رسمی
They were all wearing black tails and white ties.
آنها همه کت سیاه دنبالهدار و کروات سفید در بر داشتند.
باسن، سرین، نشیمنگاه
to give somebody a smack on the tail
به کسی در کونی زدن
نزدیکی جنسی
همراهان، ملتزمین، خدم و حشم
حبس مال، انحصار وراثت
(از نزدیک و محرمانه) در تعقیب کسی، دنبال کسی
(از خطر یا دشواری و غیره) فرار کردن، پشت کردن (به)، فلنگ را بستن
with one's tail between one's legs
با خجالت، با سرافکندگی، با شرمساری، با شرمندگی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tail» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tail