گذشتهی ساده:
stalkedشکل سوم:
stalkedسومشخص مفرد:
stalksوجه وصفی حال:
stalkingشکل جمع:
stalksخرامیدن، قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط، راه رفتن (ارواح و شیاطین)، کمین کردن، ساق، ساقه، پایه، چیزی شبیه ساقه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He got up angrily and stalked out of the room.
با خشم از جا برخاست و با قدم های بلند از اتاق خارج شد.
Plague stalks across the land.
طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.
They hunt deer by stalking.
آنان با تعقیب مخفیانه آهو صید میکنند.
A tiger stalks its prey.
پلنگ با کمین کردن طعمهی خود را میگیرد.
to stalk an enemy patrol
افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن
the stalk of a leaf
ساقهی برگ
a stalk of wheat
ساقهای گندم
beanstalk
استاک لوبیا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stalk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stalk