گذشتهی ساده:
stalkedشکل سوم:
stalkedسومشخص مفرد:
stalksوجه وصفی حال:
stalkingشکل جمع:
stalksگیاهشناسی ساقه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The florist trimmed the stalks of the lilies to help them absorb water better.
گلفروش ساقههای سوسن را کوتاه کرد تا بهتر آب را جذب کنند.
The stalk of the rose was long and covered with tiny thorns.
ساقهی گل رز بلند بود و با خارهای ریز پوشیده شده بود.
the stalk of a leaf
ساقهی برگ
a stalk of wheat
ساقهای گندم
جانورشناسی زائده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Some sea creatures can retract their eye stalks when they feel threatened.
برخی از موجودات دریایی هنگام احساس خطر میتوانند زائدههای چشمی خود را جمع کنند.
The shrimp raised its stalks to look around for danger.
میگو زائدههای خود را بالا آورد تا اطراف را برای خطر بررسی کند.
دنبال کردن، تعقیب کردن، در کمین بودن، زیر نظر داشتن (انسان یا حیوان بهصورت مخفیانه برای گرفتن یا شکار کردن)
A tiger stalks its prey.
پلنگ با کمین کردن طعمهی خود را میگیرد.
The assassin stalked his target through the dark alley, silent as a shadow.
قاتل در کوچهای تاریک، هدفش را مانند سایه دنبال کرد بدون اینکه صدایی از خود درآورد.
They hunt deer by stalking.
آنان با تعقیب مخفیانه آهو صید میکنند.
to stalk an enemy patrol
افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن
تعقیب کردن، دنبال کردن، تحتنظر داشتن (بهصورت غیرقانونی یا بیمارگونه)
She installed security cameras when she realized someone was stalking her near her house.
وقتی فهمید کسی اطراف خانهاش او را تحتنظر دارد، دوربینهای امنیتی نصب کرد.
The actor reported a fan who had been stalking him for months.
بازیگر، طرفداری را گزارش داد که ماهها او را تعقیب میکرد.
ادبی سایه افکندن، تهدید کردن، پدیدار شدن، جولان دادن، فرا گرفتن (بهشکلی تهدیدآمیز)
Plague stalks across the land.
طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.
Fear stalked the village after the recent attacks.
پساز حملات اخیر، ترس بر روستا سایه افکنده بود.
راه رفتن، قدم برداشتن، حرکت کردن (با عصبانیت یا غرور)
He got up angrily and stalked out of the room.
با خشم از جا برخاست و با قدم های بلند از اتاق خارج شد.
The queen stalked across the hall, her head held high.
ملکه با سری افراشته در تالار با غرور قدم برمیداشت.
گذشتهی ساده stalk در زبان انگلیسی stalked است.
شکل سوم stalk در زبان انگلیسی stalked است.
شکل جمع stalk در زبان انگلیسی stalks است.
وجه وصفی حال stalk در زبان انگلیسی stalking است.
سومشخص مفرد stalk در زبان انگلیسی stalks است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stalk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stalk