آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Stalk

stɒːk stɔːk

گذشته‌ی ساده:

stalked

شکل سوم:

stalked

سوم‌شخص مفرد:

stalks

وجه وصفی حال:

stalking

شکل جمع:

stalks

معنی stalk | جمله با stalk

noun countable

گیاه‌شناسی ساقه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

The florist trimmed the stalks of the lilies to help them absorb water better.

گل‌فروش ساقه‌های سوسن را کوتاه کرد تا بهتر آب را جذب کنند.

The stalk of the rose was long and covered with tiny thorns.

ساقه‌ی گل رز بلند بود و با خارهای ریز پوشیده شده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the stalk of a leaf

ساقه‌ی برگ

a stalk of wheat

ساقه‌ا‌ی گندم

noun countable

جانورشناسی زائده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Some sea creatures can retract their eye stalks when they feel threatened.

برخی از موجودات دریایی هنگام احساس خطر می‌توانند زائده‌های چشمی خود را جمع کنند.

The shrimp raised its stalks to look around for danger.

میگو زائده‌های خود را بالا آورد تا اطراف را برای خطر بررسی کند.

verb - transitive

دنبال کردن، تعقیب کردن، در کمین بودن، زیر نظر داشتن (انسان یا حیوان به‌صورت مخفیانه برای گرفتن یا شکار کردن)

A tiger stalks its prey.

پلنگ با کمین کردن طعمه‌ی خود را می‌گیرد.

The assassin stalked his target through the dark alley, silent as a shadow.

قاتل در کوچه‌ای تاریک، هدفش را مانند سایه دنبال کرد بدون اینکه صدایی از خود درآورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

They hunt deer by stalking.

آنان با تعقیب مخفیانه آهو صید می‌کنند.

to stalk an enemy patrol

افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن

verb - transitive

تعقیب کردن، دنبال کردن، تحت‌نظر داشتن (به‌صورت غیرقانونی یا بیمارگونه)

She installed security cameras when she realized someone was stalking her near her house.

وقتی فهمید کسی اطراف خانه‌اش او را تحت‌نظر دارد، دوربین‌های امنیتی نصب کرد.

The actor reported a fan who had been stalking him for months.

بازیگر، طرف‌داری را گزارش داد که ماه‌ها او را تعقیب می‌کرد.

verb - transitive

ادبی سایه افکندن، تهدید کردن، پدیدار شدن، جولان دادن، فرا گرفتن (به‌شکلی تهدیدآمیز)

Plague stalks across the land.

طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.

Fear stalked the village after the recent attacks.

پس‌از حملات اخیر، ترس بر روستا سایه افکنده بود.

verb - intransitive

راه رفتن، قدم برداشتن، حرکت کردن (با عصبانیت یا غرور)

He got up angrily and stalked out of the room.

با خشم از جا برخاست و با قدم های بلند از اتاق خارج شد.

The queen stalked across the hall, her head held high.

ملکه با سری افراشته در تالار با غرور قدم برمی‌داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stalk

  1. verb follow, creep up on
    Synonyms:

سوال‌های رایج stalk

گذشته‌ی ساده stalk چی میشه؟

گذشته‌ی ساده stalk در زبان انگلیسی stalked است.

شکل سوم stalk چی میشه؟

شکل سوم stalk در زبان انگلیسی stalked است.

شکل جمع stalk چی میشه؟

شکل جمع stalk در زبان انگلیسی stalks است.

وجه وصفی حال stalk چی میشه؟

وجه وصفی حال stalk در زبان انگلیسی stalking است.

سوم‌شخص مفرد stalk چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد stalk در زبان انگلیسی stalks است.

ارجاع به لغت stalk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stalk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stalk

لغات نزدیک stalk

پیشنهاد بهبود معانی